یاران امام حسین علیه السلام (بخش دوم) - صفحه 40

تبديلى [در پيمان خود] نداده‏اند) » . خداوند ، همدستان در كشتن تو : عبد اللَّه ضَبابى و عبد اللَّه بن خُشكاره بَجَلى را لعنت كند !1

۹۷۳.تاريخ الطبرى- به نقل از زُبيدى -: عمرو بن حَجّاج ، در جناح راست سپاه عمر بن سعد ، از كناره فرات به حسين عليه السلام حمله بُرد و لشكر حسين عليه السلام ، ساعتى به هم ريخت و مسلم بن عَوسَجه اسدى، نخستين يار حسين عليه السلام بود كه بر زمين افتاد . سپس ، عمرو بن حَجّاج و يارانش ، باز گشتند . غبار كه برطرف شد ، ديدند كه مسلم ، بر زمين افتاده است. حسين عليه السلام به سوى او رفت . هنوز نيمه‏جانى داشت . حسين عليه السلام‏[ به او ] فرمود : «اى مسلم بن عَوسَجه! خدايت رحمت كند ! (برخى از آنان ، پيمان خويش را به انجام رساند [ و به شهادت رسيدند ] ؛ و برخى ، چشم به راه [ شهادت ]نشسته‏اند و هرگز تغيير و تبديلى [ در پيمان خود ]نداده‏اند)۲ » .
حبيب بن مُظاهر ، به او نزديك شد و گفت: اى مُسلم ! مرگت بر من گران است ؛ امّا تو را به بهشت ، بشارت باد !
مسلم ، با صداى ضعيفى به او گفت: خداوند ، به تو بشارت خير دهد !
حبيب به او گفت: اگر نبود كه مى‏دانم تا ساعتى ديگر، خود به تو مى‏پيوندم ، دوست داشتم كه به هر چه برايت اهمّيت داشت، وصيّت مى‏كردى تا به خاطر خويشاوندى و همكيشى ، آنها را برايت به انجام مى‏رساندم .
مسلم گفت: من ، به تو - خدا رحمتت كند - ، سفارش اين را مى‏كنم (و با دستش به حسين عليه السلام اشاره كرد) كه جانت را در دفاع از او بگذارى .
حبيب گفت: به خداى كعبه سوگند، چنين مى‏كنم !
مسلم ، خيلى زود ، در دستان ياران حسين عليه السلام جان داد . دخترش فرياد كشيد و گفت: واى ، اى پسر عوسجه ! واى ، سَرور من !
ياران عمرو بن حَجّاج ، ندا دادند : مسلم بن عَوسَجه اسدى را كُشتيم !
شَبَث ، به برخى از اطرافيانش گفت: مادرهايتان به عزايتان بنشينند ! خودتان را با دست خودتان مى‏كُشيد و خود را زيردست ديگران قرار داده ، خوش‏حالى مى‏كنيد كه مانند مسلم بن عَوسَجه را كُشته‏ايد ؟! بدانيد كه سوگند به آن كه برايش اسلام آورده‏ام ، بسى عزّت‏ها از او در ميان مسلمانان ديده‏ام . او را در فتح جِبال آذربايجان ديدم كه شش تن از مشركان را كُشت، پيش از آن

1.ر . ك : ص ۹۱۲ ح ۲۱۱۰ (زيارت دوم، به روايت الإقبال) .

2.احزاب : آيه ۲۳ .

صفحه از 58