هدية الخير (بخش اول) - صفحه 442

وجود آن كه دليل يكى است در هر دو جاى . فأمّا ۱ قوابل چون مختلف افتاده است ، و ۲ تأثير فواعل به مناسبت قوابل ، ظهور مى يابد ، اثر نيز مختلف گشته و در اجساد دائيه منطرفه ، ۳ آنچه حكما گفته اند كه ذَهَبيّت ، بالقوّه است ، در غير ذهب و در ذهب بالفعل اين نكته مفهوم گردد ، چه نفس ذهبى اظهار كمال خويش در ذَهَب كرده و در باقى به واسطه مانعى متوقّف است در ظهور ، و ابوعلى كه قلب حقايق را مسلّم نداشته ، در اجساد و عمل صنعت را با [اين ]وجود كه كتابى در آن تصنيف كرده ، انكار نموده ، از اين مسئله ، ذاهل ۴ بوده است . اكنون چون ۵ اين مسائل به وضوح پيوست ، ببايد دانست كه خلق ، عبارت است از هيئتى ۶ راسخه در نفس كه مبدأ صدور افعال حسنه يا سيّئه گردد ، به سهولت ، بى احتياج تفكّرى و رؤيتى و اين هيئت راسخه را «مَلَكه» گويند و آنچه از كيفيّات نفسانى سريع الزّوال بوَد ، «حال» نامند و عادت ، يكى بوَد از اسباب وجود اين مَلَكه و آن چنان بوَد كه ۷ در بدايت ، به رؤيت و فكر ، اختيار امرى كند ۸ و به تكلّف در آن شروع مى نمايد ، با ۹ ممارست و فرسودگى در آن ، با آن الفت گيرد و بعد از الف تمام به سهولت از او صادر مى شود و از مزاولت افعال خير مَلَكات فاضله كه اخلاق حسنه است ، در نفس حاصل گردد و از مداومت افعال شر ، ملكات سيّئه كه اخلاق ذميمه است ، پديد آيد و اجناس فضايل كه انواع اخلاق در تحت ايشان مندرج اند ، چهار است:
يكى ۱۰ عفّت ، و آن از حركت نفس بهيمى به اعتدالْ حاصل آيد و از حركت به اعتدال در اين مقام ، مراد آن است كه تأثير چيزى در موضوعات خويش ، چنان بوَد كه بايد و چندان كه بايد ، بى افراط و تفريط و اين گاهى صورت بندد كه انقياد نمايد او مر نفس ملكى را تا غايتى كه تصرّفات او جمله به حَسَب راى نفس ملكى بوَد و در اتباع

1.. ف: ـ و .

2.. ف: امّا .

3.. ف: زايبه منطرقه .

4.. م و ف : داهل . متن ، تصحيح قياسى است .

5.. ف: ـ اكنون چون .

6.. ف: هيئت .

7.. ف: + انسان .

8.. ف: ـ كند .

9.ف: تا به.

10.. ف: اوّل .

صفحه از 509