گوسفند ، جهت او طبخ كنند . بعد از چهل روز ، هيچ نخورده ، بيرون آمد . گوسفندان بريان نهاده ، نزد او آوردند با برنج ، و يك مَن عسل طلب كرد و نيم مَن زنجبيل و آن را ساييده ، در آن عسل ريخت و تمام را اوّل بخورد . ۱ بعد از آن ، جمله اين دعوت ها را با نان و غيره بخورد و ديگر ، اطعام طلب مى كرد . اين مردم ، هر كس كه چيزى طبخ كرده داشت ، مى آورد و او مى خورد و همچنين از ميوه ها آنچه مى آوردند ، مى خورد و در اين اثنا ، خبرى موحِش رسيد و مردم اين ۲ ده ، فرار كردند و به طرف استحكامى ۳ مى رفتند و آن جوكى ، همراه ايشان مى گريخت و ايشان ، شكر مى كردند كه به اين بلا گرفتار شدند و از دست جوكى ، خلاص شدند ۴ و جوكى ، ايشان را دشنام مى داد كه: اين قدر طعام به من ندادند كه يك شكم سير خورم!
و امثال اين عجايب ، بسيار است و از صعوبت اين رياضات و مجاهدات ۵ است كه ابوعلى گفت ۶ كه: ما عمر به پهنا ۷ مى خواهيم نه به درازا ۸ ؛ گرچه ۹ اين كلمه از حكمت به غايت بعيد است . ۱۰
فأمّا بدان نوعى كه هم اهل هند ، طلب طول حيات مى كنند كه هيچ نخورند و دَم نزنند و نگويند و نشنوند و نبينند ، فى الواقع كه كم از مردنى نيست ؛ بلكه كسى را كه تمتّعات جسمى در عالم حسّى و لذّات روحانى در عالم معنى ۱۱ نبوَد ، مغبون دنيا و آخرت بوَد و ۱۲ ببايد دانست كه اين حكماى هند ، جمعى كثيرند و هر يكى را در حفظ اين صحّت ، طريقى على حدّه و اسلوبى خاص است و ما چندى از آنها را اين جا ايراد كنيم تا طالب ذهين ۱۳ را محظوظ گردانَد و از اشهاب ممل ، محفوظ مانَد . ۱۴
1.. ف: + و .
2.. ف: آن .
3.. ف: استحكام .
4.. ف: ـ و آن جوكى ... خلاص شدند .
5.. ف: + اين .
6.. ف : گفته .
7.. م: تنها .
8.. ف: درازى .
9.. ف: و اگرچه .
10.. ف: بسيار بعيد است .
11.. ف: معنوى .
12.. ف: ـ و .
13.. ف: ـ ذهين .
14.. ف: ـ و از اشهاب مملّ ، محفوظ مانَد .