متلاشى يابد ، كالقطرة فِى اليَم ، و چون فانى گردد و باز بقا يابد ، در آن حال ، خود را متّصف به جميع صفات بيند و چنان داند كه اشيا ، غيبا و شهادتا ، مظهر يك حقيقت اند .
نظم
از ره صورت نمايد غير دوست چون نظر كردى به معنى ، عين اوست
و اين معرفت كشفى و شهودى كه اتم و اكملِ حالات است ، او را حاصل آيد .
نظم
اين است كمال بنده در راه يقيندر هر چه نظر كند ، خدا را بيند
و ۱ همچنان كه نزد اهل استدلال در فكر تجرد ذهن ۲
از غَفَلات و توجّه به جانب مطلوب ، لازم است تا مؤدّى به حصول مطلوب گردد ، نزد اهل كشف ، وصول بدين مقام رفيع ، و ۳ اين را «سير الى اللّه » و «سير فى اللّه » و «سير باللّه » نيز گويند ، موقوف است به شرايط بسيار و مشتمل است بر منازل بى شمار متشعّب از متابعت قوانين شريعت و عمل بر طبق آداب طريقت ، چون توبه و تبتّل و نفى خواطر و ذكر و فكر و توجّه دايمى و رضا و توكّل و صبر و تسليم و تجريد و تفريد و تصفيه و تخليه و تحليه و تزكيه و فتوّت و صدق و يقين و اخلاص و سكينت و محبّت و شوق و امثال اينها و حقايق اينها بعد از اين ، به تقريب ، معلوم خواهد شد ، إن شاء اللّه تعالى!
نظم
هر كسى زاندازه روشن دلى غيب مى بيند به قدر صيقلى
هر كه صيقل بيش زد ، او بيش ديدبيشتر آمد در او معنى پديد
اى سعادتمند! طريق معرفت از روى تفصيل و جزئيه لا يعدّ و لا يحصى است ؛