هدية الخير (بخش اول) - صفحه 419

و القدرة والبقاء» ؛ ۱ يعنى بشناس نفس خود را موصوف به كمال ضعف و عجز و فنا و حضرت ما را موصوف به كمال قوّت و قدرت و بقا هم مشعر بدين مقصود است و ارادت ۲ نفس ناطقه را نيز جهتى هست ، چنان كه بيايد ، إن شاء اللّه تعالى!
و مراد از معرفت ، نه معرفت استدلالى است ؛ چه علم هر كس به ذات خود ، بديهى است و اگر برين وجه موصل به معرفت ذات بودى ، ديگر امر به معرفت نشدى و نيز علم جزئى موصل نمى تواند بود ، و اگر آن چنان استدلال ، مُراد بود ۳ كه از ممكنات بر واجب مى نمايند ، چون هر شخصى فردى است از افراد ممكن و استدلال به وجود فردى كافى بوَد ، ترجيح من غير مرجّح ، لازم آيد ؛ بلكه مراد ، معرفت كشفى و شهودى است و بى شك ، اين معرفت است كه مؤدّى به معرفت ذات مى گردد و تحقيق اين مسئله آن است كه حكمت بالغه الهى ـ جلّ شأنه ـ چون مقتضى اسما و صفات نامتناهى بوَد ، انشاى مراتب كلّيه و ايجاد مظاهر جزئيه غير متناهيه نمود ، تا هر يكى از اين مراتب و مظاهر ، مظهر اسمى از اسماى كليه و جزئيه گردند و احكام و سلطنت آن اسم كه مدبّر و ربّ آن مرتبه است ، در آن مظهر به تمام و كمال ، ظهور يابد و موجودات ، هر يكى مظهر بعضى از اسمايند و مظهر جميع اسماى الهيّه و صفات كماليه ، ذات انسان است كه آخر مراتب تنزّلات و نهايت ظهورات و علّت غايى موجودات و اكمل و اتمّ مخلوقات وانموذج جميع عوالم كلّيه و مرآت تمامى مصنوعات الهيّه است ، چنانچه در حديث اوّل ، توضيح اين معنى شده . ۴

نظم

تو را از دو گيتى برآورده اندبه چندين ميانجى بپرورده اند
نخستين فطرت ، پسينِ۵شمارتويى ، خويشتن را به بازى مدار
۶ پس انسان را معرفت تامّ به نفس خويش ، وقتى حاصل گردد كه اطّلاع بر جميع

1.. در مآخذ حديثى نيافتيم .

2.. ف: اراده .

3.. ف: ـ بود .

4.. ف: شده اند .

5.. ف: ـ پسين .

6.. ف: + اى سعادتمند .

صفحه از 509