صُوَر و معانى يابد و اين اطّلاع ممكن نبوَد او را ، مگر به رجوع از كَثَرات امكانيه و تفرقه به صوب وحدت و جمع آن كه مبدأ است و اين سير شعورى و انقباضى و عروجى و رجوعى است و سير مقيّد به جانب مطلق نيز گويند و در احاديث سابقه ، اشارتى ۱ بدين معانى شده و هرگاه اين مراتب به توفيق اللّه تعالى ، ۲ كسى را دست داد ، ۳ بى اشتباه به حضرت مبدأ ـ كه وحدت حقيقى است ـ وصول يابد و او را كمال معرفت حقيقى كه علم اليقين و عين اليقين و حق اليقين است ، حاصل شود و چون اين معرفت ، سرِ جمله علوم است ، معرفت نفس كه مؤدّى بدين معرفت ۴ گردد ، بى شك رأس العلوم بوَد .
نظم
اى مانده به جهل خويش ، بيرون زقياس وندر پى تقليد و خيال و۵وسواس
خواهى كه خداى خويش را بشناسىدر خود بنگر يكى و خود را بشناس
اى سعادتمند! چون نزد جميع كمّل ، محقّق است كه انسان ، جامع جميع كمالات و مجموعه جمله عِلويات و سِفليات است ، فلا جَرَم ۶ او را قابليت وصول بوَد به همه چيزى از انوار و ظلمات ؛ زيرا چه نسبت حاصل است ۷ او را از جهت روح كه او ۸ را «نفس قدسى» گويند به لطايف ملكوتى و از جهت بدن به كثايف ناسوتى . پس اگر سعادت ازلى و عنايت لم يزلى ، مساعد و موفّق او شود ، بر قوّت دادن اين روح قدسى به غذا و شربت هاى او كه آن ايمان و اسلام و طاعت و عبادت و تزكيه و ذكر و فكر و طهارت است و بر محافظت او از زهرهاى مُهلك كه آن ، كفر و شرك خفى و معصيت