اى سعادتمند! حُسن خُلق كه نزد اهل تحقيق ، مَلَكه تقرّب است به حدّ اعتدال ، صفات شيمه انبيا و مرسلين و شكيمه سالكان راه يقين است . پس هر مؤمنى كه آيينه ۱ ضمير خود را از خبايث اخلاق ذميمه مصفّا گردانَد و خليفه روح را به خلل ۲ صفات حميده محلاّ سازد كه «و يدرءون بالحسنة السيئة » ، ۳ بى شك ، به معارف روحانى و كمالات انسانى فايض گشته ، از زمره سابقان مقرّب و ساكنان جوار رحمت حضرت ربّ گردد كه «اُولئك لهم عقبى الدّار جنّات عدنٍ يدخلونها » ؛ ۴ و آن كه سرِ خود را در لُجن ۵ بحر خسايس نفسانى و حياض رذايل اوصاف مُتغمّس ۶ گردانَد ، بى شبهه در سِلك بهايم و سباع منخرِط ۷ گشته ، از بركات حسنات ارباب عرفان و اصحاب تحقيق و ايقان ، بى نصيب ماند و در آبار هوان و دار خسران ، به سلاسل عقاب و خذلان ، مقيّد شود كه ۸«وقد خاب من دسّيها »۹ و مُثبِت اين مقاصد هم در آثار وارد است كه: «إنّ العبد ليبلغ بحسن خُلقه عظيم درجات الآخرة ، و شرف المنازل ، و إنّه لضعيف العبادة» . ۱۰ يعنى به درستى كه بنده ، به سبب خُلق نيك ، در آخرت به درجه هاى بزرگ مى رسد و در حضرت صمديّت ، منزل هاى شريف مى يابد ، و اگرچه عبادت او اندك بوَد و جاى ديگر فرموده ۱۱ كه: «لا يدخل الجنّه الجواظ و لا الجعظري» . ۱۲ يعنى به بهشت در نيايد بخيل و نه بد خُلقِ ۱۳ درشت گوى .
نظم
خُلق نيكو از عطاى ايزدى استهر كه او۱۴را يافت ، فارغ از بدى است
هر كه او را خوى نيك آمد شعاراز عنايت هاى حق يابد دِثار
خُلق بد آمد سزاى خَلق بدخَلق نيك از خُلق خوش يابد مَدَد
هركه خوى زشت دارد در سرشتمى نبيند در قيامت غير زشت
و آن كه حاصل شد و را خُلق حَسَندر جوار قرب حق ، يابد وطن
نقل است كه در اقصاى روم ، پادشاهى بود به غايت عادل و عاقل ۱۵ و او را وزيرى بود در علوم ، كامل . روزى پادشاه به عزم تماشايى ۱۶ بر نشست و با وزير در كوچه مى گذشت . آواز ۱۷ شخصى را شنيد كه با يكى خشونت مى كرد و سخت مى گفت . پادشاه روى به وزير كرد و گفت: ۱۸ عجب دانم اگر ۱۹ در دنيا ، هيچ چيز بدتر از خوى بد بوَد . وزير گفت: همسايه بد و زن بد از آن ، بسيار ۲۰ بدترند . پادشاه ، اين سخن را نپسنديد و از او دليل خواست . وزير هر نوع سخن مى راند و پادشاه ، دفع مى كرد . در اين اثنا ، فخّارى پيش آمد و سبويى ۲۱ چند ، بار داشت و بر پادشاه ، سلام گفت . پادشاه گفت به وزير كه ۲۲ در اين مسئله ، اين ۲۳ فخار را حَكَم سازيم و هرچه او گويد ، قبول كنيم . وزير گفت: پادشاه ، حاكم است . ۲۴ پادشاه از فخّار اين سؤال كرد . فخّار گفت: خُلق بد ، از همه ۲۵ بدتر است ؛ زيرا كه از زن بد به ۲۶ طلاق و از همسايه بد به فراق ، خلاصى مى توان يافتن و خُوى بد ، همه جا همراه است .
وزير با او برآشفت و استبعاد نمود و پادشاه را از ۲۷
سخن او خوش آمد . پس گفت: چه حاجت دارى؟ بطلب تا روا كنم . ۲۸ گفت: التماسى دارم كه بدان ، هيچ از پادشاه ، كم نشود و مرا هم فايده بوَد . پادشاه گفت: آن چيست؟ بخواه تا روا كنم . گفت: مى خواهم كه حكم فرمايى تا در مِهرَجان ۲۹ كه روزِ جشن است و وقت بيلاك
1.. ف: آينه .
2.. ف: حلل .
3.. سوره رعد ، آيه ۲۲ .
4.. سوره رعد ، آيه ۲۲ ـ ۲۳ .
5.. ف: لجى .
6.. م: منعمس .
7.. م و ف : منحرط . متن ، تصحيح قياسى است .
8.. ف: ـ كه .
9.. شمس ، آيه ۱۰ .
10.. المعجم الكبير ، ج ۱ ، ص ۲۶۰ ؛ كنز العمّال ، ج ۳ ، ص ۵ .
11.. ف: + است .
12.مسند أحمد، ج ۴، ص ۲۲۷ ؛ سنن أبي داود، ج ۲، ص ۴۳۷ ؛ كنزالعمّال ، ج ۳، ص ۴۴۲.
13.. ف: + و .
14.. ف: آن .
15.. ف: عاقل و عادل .
16.. ف: تماشاى .
17.. م: آوازى .
18.. ف: + كه .
19.. ف: ـ عجب دانم اگر .
20.. ف: بسيار از آن .
21.. م: سبوى .
22.. ف: پادشاه به وزير فرمود كه .
23.. ف: ـ اين .
24.. ف: + پس .
25.. ف: + چيز .
26.. ف: ـ به .
27.. ف: ـ از .
28.. م: كنيم .
29.. ف : روز مهرجان .