را در روى زمين ، بندگانند كه درختان خطا را نصب عينِ دل ساخته اند . پس آن را به آب توبه ، تسقيه كرده تا شكوفه ندامت برآورده و ثمره حزن از آن ظاهر شده . پس در سايه آن ، صحايف جرايم را به الحان ناله و ترنّم درد خوانده اند و شراب صفا از جام وفا نوشيده ۱ و رَداى صبر بر طول بلا پوشيده تا زخارف غوايل دنيا را مشاهده نموده اند و لذّات نعيم فانى بر دل ايشان سرد گشته . پس قدم همّت بر سرِ عَقَبات روزگار زده اند و بر كشتى فطنت سوار شده و بادبان حكمت بركشيده و به مدد ريح نفحات عنايت ، از درياى بيم و اميد گذشته و به ساحل سلامت رسيده و در رياض نَعيم مشاهدات ، نزول كرده و از ورود فيضان اسرار عين الحيات مسامرات سرّى و روحى ۲ حيات ابدى يافته .
نظم منه ۳
منّت خداى را كه هر آن كو بَرَد پناهبر رحمتش ، به لطف كند عفو از او۴گناه
از خوان فضل او نشود هيچ نا اميدبى نور فيض او نبوَد ذرّه اى گياه
يارب! گناه جمله به امّيد لطف توست«فاغفر لنا بلطفك يا حقّ يا إله»
سيوم ۵ با مردم به خُلق نيكو گذرانيدن ؛ زيرا كه اين امر ، واسطه حصول مقاصد دنيوى و اخروى است ؛ چه ، ۶ امور دنيوى ۷ از سه وجه بيرون نيست: يا ميل است به جرّ نفعى و اين از قوّه شهوى حاصل آيد ، و يا ميل است به دفع ضرّى و اين از قوّه غضبى حاصل آيد ، و يا ميل است به تدابير امور و استنباط صناعات جهت تنظيم