هدية الخير (بخش اول) - صفحه 482

كه: «إنّ الإنسان ليطغى أن رآه استغنى » . ۱
پس لازم شد كه قناعت بر قدر كفاف نمايند تا ۲ هم به امر عبادات ، قيام توانند نمود و هم عنانِ نفس در دست اختيار ، توانند داشت و از اهواى باطله ، او را منع توانند كرد و خاطر را بدان حضرت ، جمع توانند آورد . نقل است كه از فتح موصلى سؤال كردند از فضيلت قناعت و رذيلت طمع؟ در آن حال ، جمعى از كودكان به نزد او مى گذشتند و يكى نانى داشت و نانْ خورشى با آن به كار مى بُرد . كودكى ديگر ، نانى داشت تنها . از اين كودك ، نانْ خورش طلب كرد . بدو گفت كه اين كامِخ ، به شرط آن به تو مى دهم كه تو سگ من شوى . اين كودك ، به طمع كامِخ ، قبول نمود . ۳ پس ريسمانى در گردن او كرد و مى كشيد و او ۴ آواز سگ مى كرد و از پى ، مى دويد . فتح موصلى گفت كه: نظر كنيد بر اين كودكان . اگر اين ۵ كودك به نان فقط خويش راضى شدى ، سگِ صاحب ۶ كامِخ نگشتى .

نظم

و خير رداء يرتديه۷ابن حرّةسلامة عرض لم يدنس بمطمع

نظم

اندر اين منزلى كه يك هفته استبوده ، نابوده۸آمده ، رفته است
بر وفاى زمانه ، كيسه مدوزبگذرانش به قوت روز به روز
گوشه اى گير از اين جهان مجازتوشه آن جهان در او مى ساز
اين دو روزه حيات ، نزد خِرَدچه خوش و ناخوش و چه نيك و چه بد
برگ دنيا خرَد بنَپسندد۹مرگ بر برگ اين جهان خندد
رو قناعت گزين كه طامع دوندر دو گيتى است با عذاب الهون

1.. ف: آن .

2.. سوره علق ، آيه ۶ .

3.. م: با .

4.. ف: كرد .

5.. ف: ـ او .

6.. ف: ـ صاحب .

7.. ف: يرتد به .

8.. ف : بود و نابود .

9.. چه نپسندد.

صفحه از 509