مى نهند ، مى رويد ۱ و بدو چيزى مى توان ديدن . بنا بر اين ، او را به كار برند ۲ و از سگْ بچّه ، موميايى سازند و چون كوفتى عظيم يا قصورى عضوى از اعضاى غير مرئى دريابند ، آن را بخورانند ، اصلاح آن بكُند و بعضى هم از انسان ، موميايى سازند و آن را استعمال كنند و بعضى از اين ، عدول كرده اند و گفته[اند ]كه چون مناسبت حيوانيّت ميان جمله حيوانات هست ، احتياج به اجزاى انسان نيست ؛ بلكه از ديگر حيوانات هم مى توان تحصيل قوّت هاى كلّيه نمودن . پس از نبض به تقطيرات مياه و ادهان ، مستخلص سازند و آنها را به خوردِ اكلاس كنند و بدين تدبيرات از آن جا ملحى ثابت ، استخراج نمايند ، چنانچه اگر بر اجساد ميته معدنيات ريزند ، قوّت هاى مسخنه ايشان را از باطن به ظاهر آورَد . پس آن را به حكمت به بدن رسانند و قوّت هاى عظيم از آن ۳ دريابند و همچنين در هر حيوانى و يا حيوانى اى ۴ كه قوّتى دريابند ، از او استخراج جوهرى قوى كنند به تدابير و آن را به بدن رسانند و بعضى در خراطين يافته اند كه از او جسدى همچو مس حاصل مى گردد كه در دفع ضرر سموم و سِحر و چشم به غايت قوّت ۵ است و گوشت او را تأثيرى است در عِظَم آلت تناسل و تقويت باه ، و امثال اين نفع ها دارد . او را به حكمت به كار برند ۶ و فوايد بينند و بعضى بر آن رفته اند كه چون بدن را از غذا ناگزير است ، ما را تدبير غذاى مقوّى غير فاسد ۷
بايد كرد قطع نظر از آن كه حيوانى بوَد يا نه ، ۸ پس طلب كردند ، در نباتات ، برنج را يافتند كه قوّتى عظيم و جوهرى ۹ مستحكم دارد و از بياض ظاهر او بر حُمرت باطن او گمان بردند و آن حُمرت را اثر حرارت دانستند . آن گاه به جهت استخراج ما فى قوّته إلى الفعل ، او را در ميان آب هاى ادويه محلّله مقوّيه تعفين ۱۰ كردند ، اقلاًّ دوازده سال بعد از آن ، چون برآورند ، ۱۱ دانه هاى او را چون دانه هاى انار ، سرخ و بزرگ شده يافتند . از