سياه مى گرداند ، چون بهنكرا ۱ و كالاخترا ۲ و امثال آنها ، و اين نيست ، مگر به نقل مزاج از شيخوخيّت به شباب و تقويت حرارت اصلى و قواى ۳ طبيعى و مطلوب ايشان ، خود همين است . پس آنها را به طريق تجارب حَكَمى خويش به كار دارند و فوايد كلّيه از آنها يابند و بعضى ديگر ، جوهرى مقوّى طلب كرده اند كه از تغيير ، ۴ بعيد باشد و قوّت ۵ اثر او دير زايل گردد . در جواهر معدنى ، اين حالت را مشاهده كرده اند . پس آنچه احجار صَلَبه اند ، آنها را به مياه حادّه تحليل مى كنند ؛ چون بول حيوانات و غيره ، و بعده با ادويه مناسبه ، ضم كرده ، مى خوردند و بعضى كه احجار ليّنه اند ، آنها را به تصعيدات ، ۶ ثابت مى سازند و به حكمت به كار مى دارند ، و آنها كه احجار مُنسحقه اند ، چون خُبث و زهج ۷ و زرنيخ ، بعضى از آنها را همچنين غبيط به كار برند ۸ و به مداومت و عادت ، از ضرر آن محفوظ مانند و به فوايد آنها برسند و بعضى را به آب نباتات چون كَرچَك و نعناع و توچك بپرورند و با ادويه ، ضمّ كرده ، به كار برند و بعضى ديگر از اين حكما ، بر آن رفته اند كه عظام انسان را طبع اِكلاس است و چون آب به كِلس ۹ رسد ، حرارتى كه در باطن اوست ، ظاهر گردد و روح انسان نيز مثل اين حرارتى است در باطن اِكلاس عظام نهان و چون رطوبتى به عظام رسد ، آن ظاهر گردد و به طبخ ۱۰ و به ۱۱ نضج آن ، مشغول گردد و بدن را گرم نگه دارد و همچنانچه ۱۲ آب به تدريج ، چون ۱۳ به كِلس رسد ، حرارت اندك اندك ظاهر گردد و چون بيشتر رسد به ۱۴ يك بار ، غلبه كند تا نشف آن رطوبات كند . در بدن نيز هرگاه اغذيه و اشربه به مقدار ضرورت و تربيب ۱۵ رسد ، حرارت طبيعى ظاهر بوَد و افعال