طبيعى برقرار ، و چون زياده تر واقع شود ، حرارتى يا طبيعتى ۱ پيدا آيد و همچنانچه ۲ آب چون بر كلس غلبه كند ، حرارت او منطفى گردد . همچنين در بدن ، چون رطوبات غريبه غالب گردد ، حرارت اصليه ، منطفى گردد و هلاكت باشد و امثال اين تخييلات و تشبيهات كرده اند ؛ چه ، ۳ حقيقت آن ۴ بر كسى واضح نيست . آن گاه ۵ در تحريك آن حرارت به جوهرى مناسب ، انديشه كرده اند و چيزى طلب نموده[اند ]كه رطوبتى در او بوَد تا بدان ، تحريك آن حرارتْ توان كرد و حرارتى در باطن او باشد كه مقوّى آن حرارت طبيعى بوَد . پس در مولّدات ، طلب كردند . ۶ از آنها املاح را يافتند ۷ كه قريب به مقصود ايشان ، حالتى داشتند ؛ امّا لطيفه مزاجى در آنها نديدند . پس ديگر طلب كردند ، انگور را يافتند كه غذاييّت نيكو دارد و قبضى و قوّتى او را تعفين كردند و از او جوهرى گرم و تَر مستخلص ۸ ساختند كه هم غذاييّت دارد و هم قبضى كه از تحليلات ، مانع شود و با او صحّت را حفظ مى نمودند و بعضى ديگر ، چنان انديشيده اند كه خمر ، اگرچه حالتى چند دارد ، امّا چون جوهر او لطيف است ، زود متغيّر و متأثّر مى شود و از هضم او صُداعى حاصل مى آيد و چيزى كه زود قبول فساد كند و منتج مَرَضى بوَد ، چگونه حفظ صحّت بدو توان كرد؟ ۹ پس ايشان ، ترتيب ۱۰ اغذيه و اشربه مناسبت ۱۱ كنند و با آن ادويه به كار دارند كه جوهرش دير فاسد شود و بدن را از تحليلات منع كند و چون هضم نيكو بوَد و ۱۲ تحليل زايد نبوَد ، يقين كه قوّت ۱۳ بدن حاصل گردد . فلهذا به مخدّرات ، چون افيون و غيره عادت كنند و بعضى ديگر كه به طريق صواب نزديك اند ، تدابير اينها ۱۴ را خطا دانند و گويند كه تحريك حرارت مسخنه ، ۱۵ به ادخال اشياى غريبه از خارج نمودن ، غلط است ، چه آن