نظم
به نور عقل ، توان در طريق جان رفتنبه پاى وهم ، در اين راه كى توان رفتن
به عقل ، ره برو از حس ببر كه۱جايز نيستيقين گذاشتن و در پى گمان رفتن۲
ز آفتاب خرد ذرّه اى طلب كه بدوتوان فراز مه و مهر آسمان رفتن
و مر اين عقل را اسامى بسيار است ، چون عقل هيولانى و عقل نظرى و عقل عملى و عقل مكتسب و عقل منفعل و عقل فعّال و عقل كّل و جوهر مفارق و نور و ۳ قلب ـ كه بعضى از حكما ۴ آن را نفس ناطقه خوانند ـ و نفس ۵ و روح و ۶ قلب و لوح و قلم و امثال آن ۷ چنانچه ۸ گفته اند كه: «للعقل ألف اسم ، و لكلّ اسم ألف اسم» ؛ ليكن ورود كثرت اسامى بر حقيقت اين غريزه به حسب ظهور كثرت آثار و نتايج آن است و تنوّع اعتبارات به سبب اختلاف خصوصيّات ۹ و قابليّات . و چون بيان عقل در كتب مبسوطه مشروحا مذكور است در اين محل ، همين قدر ، ايماى بدان كافى بود .
امّا ببايد دانست كه از فحاوى احاديث ۱۰ سيّد المرسلين و آثار و اخبار اكابر دين كه در باب عقل وارد است چنان فهم مى شود كه كمال و نقصان عقل به كثرت و قلّت خوف است از عذاب خداى و تدبّر در اوامر و نواهى الهى و مواظبت طاعات و عبادات و اجتناب از معاصى مهلكات كما قال عليه السلام : «أتمّكم عقلاً ، و أشدّكم [للّه ] خوفا ، و أحسنكم في ما اُمر به و نهي عنه نظرا» ۱۱ چه هر كو به نور عقل در امور و احوال عالم نظر
1.. م: ـ كه .
2.. ف: ـ به عقل ره برو ... گمان رفتن.
3.. ف: ـ و .
4.. ف: ـ از حكما .
5.. ف: ـ و نفس .
6.. م: آنچه .
7.. ف: چنان كه .
8.. ف: + و قابليّات خصوصيات .
9.. ف: + جناب .
10.. مجمع البيان ، ج ۱۰ ، ص ۶۹ ؛ المحجة البيضاء ، ج ۱ ، ص ۱۷۲.