تصفيه بشكند و نيل هوس را به كجك قطع علايق ، ذليل سازد .
نظم
إذا طالبتْك النّفس يوما بحاجةوكان لها نحو الهواء طريق
فخالفت هواها ما۱استطعت فإنّماهواها عدوٌّ والخلاف صَديق
و يقين ببايد دانست كه مخالفت نفس ، اصل همه طاعات و مطاوعت او سر جمله معصيات است ؛ چه هيچ مانعى و حاجزى ، انسان ۲ را از تحصيل سعادات و كسب كمالات ، چون شيطان نفس نيست و بدين معنى حضرت نبوى ـ عليه الصّلاة والسّلام ـ اشارت فرمود ۳ «أعدى عدوّك نفسك الّتي بين جنبيك» ۴ . و تخصيص به «بين جنبيك» به جهت آن است كه بيشتر آثار صفات آن از آن جا ظاهر مى گردد ؛ چنانچه رأى بعضى از اصحاب طريقت بر آن است كه نفس ، بخارى است لطيف كه منشأ آن دل است .
نقل است كه شخصى از اهل صفا انسانى را ديد در هوا سباحت ۵ كردى و كثافت جسمانيّت ، او را از آن مانع نگشتى ، از او ۶ سؤال كرد كه: اين منزلت ۷ رفيع و مكانت بديع از كجا حاصل نموده اى؟ گفت: اى عزيز! هواى نفس را در تحت اقدام عزم ، پست ساختم و نفس نافرمان را به مدد رياضت به ميسر ۸ مسخّر خويش گردانيدم . بدان سبب هوايى كه در جوّ سماست ، حضرت حق عز و جل ۹ مطيع امر ۱۰ من ساخت .
نظم
نفس و شيطان مى بَرند از ره تو راتا بيندازند اندر چَه تو را
نفس را آن به كه در زندان كنىهرچه فرمايد ، خلاف آن كنى
نفس ، در ترك هوا مسكين بودگوشمال نفس نادان اين بود
از رياضت ، نفس بد را گوش مال۱۱
تا نيندازد تو را اندر وبال
امر و نهى حق چو دارى اى وحيد!پس مرو بر وايه نفس پليد۱۲
هر كه او را نفس شومش رام شداز خردمندان نيكونام شد
روى دل چون از هوا برتافتىبعد از آن مى دان كه حق را يافتى
و ديگرى آن كه از روى بصيرت در امر خود نظر كند و از حين تكليف تا زمان تخفيف به طاعت و عبادت گذراند و مريض قلب را به اشربه ذكر و توحيد ، علاج فرمايد و رضيع نفس را به شير رياضت و شراب مخالفت ، پرورش دهد و خَلق را به خالق ، هدايت كند و در استكمال عقل خويش سعى كند و يك دم بل يك طرفة العين از ياد حق ، غافل نگردد ؛ چه حضرت حق ۱۳ عز و جل ، مى فرمايد كه: ۱۴«و من يعشُ عن ذكر الرّحمن نقيّض له شيطانا فهو له قرين »۱۵ يعنى هر كه يك لحظه دل از ياد حضرت ما بپردازد و مَركب نفس در ميدان غفلت تازد ، جلال عزّت ما شيطانى موسوس را هم صحبت او سازد . يعنى خواطر شيطانى و وساوس نفسانى را چنان بر او مستولى گرداند كه از ادراك معارف و حقايق بازماند و او را از اوج عزّت به حضيض مذلّت رساند و از قاف قرب به بئر بعد افكند .
1.. ف: و .
2.. م: ايشان .
3.. ف: + كه .
4.. عوالي اللئالي ، ج ۴ ، ص ۱۱۸ ؛ بحار الأنوار ، ج ۶۷ ، ص ۳۶ .
5.. ف: سياحت .
6.. ف: وى .
7.. ف: منزل .
8.. ف: ـ به ميسر .
9.. ف: خداى تعالى .
10.. ف: ـ امر .
11.. ف: از رياضت نفس را ده گوشمال .
12.. ف: ـ
امر و نهى حق چودارى اى وحيدپس مرو بر وايه نفس پليد
13.. ف: ـ حق .
14.. ف: ـ كه .
15.. سوره زخرف ، آيه ۳۶ .