اصل انسان، اِنسيان است؛ زيرا همه عرب ، در تصغير آن گفته اند: اُنيسيان. ياى آخرى دلالت مى كند كه در غير مصغّرش ياء هست ؛ امّا آن را به دليل كثرت استعمال ، حذف كرده اند.
ابن منظور ، در ادامه كلام خود ، براى تقويت اين نظريه در تبيين ريشه كلمه انسان ، به سخنى از ابن عبّاس استناد مى كند و مى گويد :
و رُوِىَ عَنِ ابنِ عَبّاسٍ أنَّهُ قالَ : إنَّما سُمِّىَ الإِنسانُ إنسانا لِأَنَّهُ عَهِدَ إلَيهِ فَنَسِىَ ، قالَ أبو مَنصورٍ : إذا كانَ الإِنسانُ فِى الأَصلِ إنسِيانٌ ، فَهُوَ اِفعِلانٌ مِنَ النِّسْيانِ ، و قَولُ ابنِ عَبّاسٍ حُجَّةٌ قَوِيَّةٌ لَهُ . ۱
از ابن عبّاس نقل است كه گفته: انسان ناميده شدن انسان، از اين روست كه عهدى داشته و فراموش كرده است. ابو منصور ، گفته است: اگر اصل انسان، انسيان باشد، از فِعلان و از مادّه «نسيان» مشتق شده و گفته ابن عبّاس ، دليل محكمى براى آن است.
گفتنى است كه از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده كه مى فرمايد :
سُمِّىَ الإِنسانُ إنساناً لِأَنَّهُ يَنسى ، و قالَ اللّهُ عز و جل :«وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِىَ»۲.۳انسان ، انسان ناميده شده، چون فراموش مى كند . و خداوند عز و جل فرموده است:«پيش تر ، با آدم عهد بستيم، و او فراموش كرد».
برخى ، دو كلمه «ايناس» و «نَوْس» را نيز مبدأ اشتقاق انسان دانسته اند . واژه نخست ، به معناى «ادراك و علم و احساس» و دومى به معناى «تحرّك»