۱۲۳.امام صادق عليه السلامـ به مفضّل بن عمر ـ: اى مفضّل ! در اين نعمت گويايى كه خداوندِ پاك نام به انسان ارزانى داشته است ، بينديش ؛ نعمتى كه با آن ، آنچه را در درون اوست و آنچه را در دلش مى گذرد و آنچه را از انديشه اش مى گذرد ، بازگو مى كند و به وسيله آن ، به آنچه در درون ديگران است ، پى مى برد . و اگر نبود نعمت گويايى ، آدمى به سان حيوانات زبان بسته اى بود كه نه از خود خبرى مى دهد ، و نه از خبردهنده اى چيزى مى فهمد .
و نعمت خطّ و نوشتن كه با آن ، خبرهاى رفتگان براى ماندگان ، و خبرهاى ماندگان براى آيندگان ثبت مى شود و با آن ، دانش ها و فرهنگ ها و غير آن در كتاب ها جاويدان مى شوند ، و با آن ، داد و ستدها و حساب و كتاب هايى كه ميان افراد انسان مى گذرد ، محفوظ مى ماند . اگر خط و نوشتن در ميان نبود ، از زمانى براى زمان ديگر ، خبرى نمى مانْد ، و دورشدگانِ از وطن هايشان نمى توانستند از خود ، خبرى برسانند ، و دانش ها و معارف ، از بين مى رفت ، و آداب و فرهنگ ها نابود مى شدند ، و در كارها و داد و ستدهاى مردمان و امور دينشان كه به نگريستن [و انديشيدن] در آن نيازمندند ، و رواياتى كه دانستن آنها برايشان ضرور است ، خلل بسيار وارد مى شد . شايد تو گمان ببرى كه آن خط (و نوشتن) ، امرى است كه با چاره گرى و انديشه به آن رسيده مى شود و چيزى نيست كه در وجود و سرشت انسان نهاده شده باشد ، و ممكن است همين گمان را در باره زبان [و گفتار] داشته باشى كه مردم ، آن را ساخته اند و بر آن ، سازش كرده اند و در ميانشان جريان دارد . از همين رو ، در ميان اقوام گوناگون ، زبان هاى گوناگون وجود دارد ، چنان كه خط نيز اين گونه است ، مانند خطّ عربى ، سريانى ، عِبرى ، رومى و ديگر خط هايى كه در ميان امّت ها پراكنده است . بر خط نيز سازش كرده اند ، همچنان كه بر زبان ؛ ۱ امّا به كسى كه چنين ادّعا كند [و بگويد كه اين پديده ها ، زاييده محض فكر و چاره گرى آدمى هستند و ريشه در نهاد خدادادى انسان ندارند] ، گفته مى شود : درست است كه انسان در اين هر دو چيز (خط و زبان) ، تأثير عملى يا فكرى داشته است ؛ امّا آنچه او را به آن عمل و فكر مى رساند ، نعمت هايى است كه خداوند به او بخشيده و در وجودش نهاده است . اگر زبانى آماده براى سخن گفتن و ذهنى كه با آن به كارها راه نمايى مى شود ، در اختيار نداشت ، هرگز نمى توانست سخن بگويد ؛ و اگر دست و انگشتانى مناسب براى نوشتن نداشت ، هرگز نمى توانست بنويسد . اين را از حيوانات كه نه زبانى دارند و نه خطّى ، درياب . بنا بر اين ، ريشه و خاستگاه آن ، آفرينش خداوند عز و جلو نعمت هاى است كه در وجود آدمى نهاده است . پس ، هر كه سپاس گزار باشد ، پاداش مى يابد ، و هر كه ناسپاسى كند ، البتّه خداوند از جهانيان ، بى نياز است .