۲.امام باقر عليه السلامـ در باره سخن خداى متعال :«سپس او را آفرينشى ديگر ، پديد ساختيم».اين آفرينش ، [مرحله ]دميدن جان در اوست .
۳.امام صادق عليه السلامـ در پاسخ به پرسش از فرموده خداى متعالطم : «و در او از روح خود دميد» ؛ يعنى از قدرت خود .
۴.امام على عليه السلامـ در بيان آفرينش آدم عليه السلام ـ: سپس ، خداوند سبحان ، از [قسمت هاى ]درشت و نرم زمين ، و شيرين و شور آن ، قدرى خاك گرد كرد و بر آن آب ريخت تا خالص گرديد . . . آن گاه از روح خود در آن دميد . پس به صورت انسانى درآمد ، داراى ذهن هايى كه آنها را به تكاپو مى اندازد ، و انديشه اى كه آن را به كار مى اندازد و اندام هايى كه به خدمت مى گيرد ، و ابزارهايى كه آنها را زير و رو مى كند ، و [نيروى] شناختى كه با آن ، درست و نادرست ، و چشيدنى ها و بوييدنى ها ، و رنگ ها و جنس ها را ، تميز مى دهد ؛ [انسانى ]آميخته به طينتى با رنگ هاى گوناگون ، و چيزهايى همانند و همساز ، و چيزهايى ناساز و هم ستيز ، و اخلاطى ناهمگون ، چون گرمى و سردى و تَرى و خشكى .
۵.امام صادق عليه السلام :ارواح ، نه با بدن آميخته اند و نه به آنها تكيه دارند ؛ بلكه چونان پشه بندى [و هاله اى] بدن را در ميان گرفته اند .
۶.امام صادق عليه السلام :انسان ، در حقيقت ، با آتش ۱ مى خورد و مى آشامد و كار مى كند ، به واسطه باد (هوا) مى شنود و مى بويد ، به واسطه آب ، ۲ لذّت خوراك و نوشيدنى را حس مى كند ، و به واسطه روح ، تحرّك دارد . اگر آتش در معده او نبود ، معده اش آب و غذاى درونش را هضم نمى كرد ، و اگر باد [و هوا ]نبود ، نه آتش معده برافروخته مى شد ، و نه مواد زايد از شكمش خارج مى شد ، و اگر روح نبود ، رفت و آمدى نداشت ، و اگر سردى آب نبود ، آتش ، معده او را مى سوزاند ، و اگر نور نبود ، نه مى ديد و نه مى فهميد . گِل ، صورت انسان است ، و استخوان در بدن او ، چونان درخت در زمين است ، و مو در بدنش ، چونان علف زمين است ، و عَصَب در بدنش به منزله پوست درخت است ، و خون در بدنش ، به منزله آب در زمين است ، و همان گونه كه استوارى زمين به آب است ، استوارى بدن انسان نيز به خون است ، و مغز ، چربى و كفِ خون است .
پس ، اين چنين ، انسان از بُعد دنيوى و بُعد اُخروى آفريده شد . پس ، هر گاه خداوند اين دو را با هم در آميزد ، زندگى او در زمين ، آغاز مى شود ؛ زيرا كه او به جهت بُعد آسمانى به دنيا فرود مى آيد ، و هر گاه خداوند آن دو را از هم جدا كند ، با اين جدايى ، مرگ رُخ مى دهد ، و بُعد اُخروى به آسمان برگردانده مى شود . پس ، زندگى در زمين است ، و مرگ ، در آسمان ، و اين بدان سبب است كه ميان روح و جسم ، جدايى مى اُفتد و روح و نور ، به قدرت نخستين ، باز گردانده مى شود و جسم بر جاى مى مانَد ، چون از بُعد دنيوى است .