جستاری در کنيه و فرهنگ عربی اسلامی - صفحه 100

قال النقاش: کسري، أبوشيروان، جعلها کنية؛ ۱
حال آن‌که انوشيروان است و اسم، نه ابوشيروان و کنيه.
آنچه مهم است، اين‌که اين رسم ديرين تازي با آمدن اسلام نسخ نشد و تنها جهت يافت،کنيه‌هايي متناسب و سازگار با دين جايگزين کنيه‌هاي منفي قديم شد که در قسمت‌ بعد به آن اشاره خواهيم کرد.

2 ـ 3. کنيه در بستر تاريخ و تحولات فرهنگي پس از اسلام

کنيه در بستر تاريخ بسان بسياري ديگر از عناصر فرهنگي همچون اسامي علم دستخوش تغييراتي متناسب با تغيير فرهنگ دوره خود شده ‌است. گرچه اين تغيير و دوره‌هاي آن چندان مشخص نيست، ولي برخي مثال‌ها نشان‌دهنده اين امر است. چنان‌که نام‌ها نيز به جاي انتساب به لات و عزي و هبل منتسب به الله شد و عبدالعزي و مانند آن، جاي خود را به عبدالله و عبدالرحمن و امثال آن داد. نقل است که زني از مشرکان و بددهان نسبت به پيامبر به همراه نوزاد دو ماهه‌اش (و به تعبير کنيه‌اي ابن شهرآشوب: ابن شهرين) از کنار ايشان مي‌گذشت، کودک به پيامبر سلام عرض کرد و سخناني ميان آن دو رد و بدل شد، پيامبر نام کودک را پرسيد: پاسخ داد: عبد العزى، حال آن‌که من نسبت به آن كافر هستم، و از رسول خدا خواست او را نامي دهد که آن حضرت مي‌پسندد و پيامبر فرمود: أنت عبدالله. کودک از پيامبر( درخواست کرد برايش دعا کند و پيامبر دعا فرمود ... کودک پس از اظهار ولايت خود نسبت به آستان نبوي ناله‌اي زد و جان سپرد. ۲
در دوره‌اي شراب جايگاه مثبت و ويژه‌اي در ميان عرب داشت و آن را «أم الخير» مي‌ناميدند، ولي پس از ظهور اسلام و نسخ شراب‌خواري و حرمت آن در ديد مسلمين کنيه آن به سمت تبيين زشتي و بدي آن سوق يافت و «أم الشر» و «أم الخبائث» و «أم الآثام» جايگزين کنيه‌هاي پيشين شد و يا حداقل کنيه‌هايي خنثي ـ که شراب را مثبت معرفي نمي‌کند ـ به کار گرفته شد؛ مثل «بنت الکرم»، مثال ديگر، «أم الوحش» است که نشان از فرهنگ تحقير زن و حيوانيت آن نزد ايشان داشت و با جايگاهي که زنان در اسلام يافتند؛ از بين رفت. برخي کنيه‌ها پس از اسلام به نسبت افراد و برخوردشان با اسلام و مسلمين تغيير يافت يا بر آنان نهاده شد؛ اين‌گونه است کنيه «أبو جهل» که پيامبر آن را براي دشمن اسلام پسنديد. قريش پيش از اين، وي را به «أبوحکم» مي‌خواند. ۳ علامه مجلسي به نقل از ابن شهر آشوب چنين مي‌آورد:

1.سيرأعلام النبلاء، ج۱۵، ص‌۵۷۶.

2.مناقب آل أبي طالب، ج‌۱، ص‌۸۸. متن روايت به اين شکل است: مرت امرأة من المشركين شديدة القول في النبي و معها صبي لها ابن شهرين فقال الصبي: السلام عليك يا رسول الله محمد بن عبد الله! فأنكرت الام ذلك من ابنها‌، فقال له النبي(: يا غلام من أين تعلم اني رسول الله و اني محمد بن عبدالله؟ قال: أعلمني ربى رب العالمين و الروح الأمين‌، فقال النبي: من الروح الأمين؟ قال: جبرئيل و ها هو قائم على رأسك ينزل إليك‌. فقال له النبي: ما اسمك يا غلام؟ فقال: عبد العزى و أنا كافر به، فسمني ما شئت يا رسول‌الله‌، قال: أنت عبدالله‌. فقال: يا رسول‌الله! ادع الله أن يجعلني من خدمك في الجنة‌، فدعا له فقال: سعد من آمن بك و شقي من كفر بك‌، ثم شهق شهقة فمات. همچنين ر.ک: السيرة الحلبية‌، الحلبي، ج‌۳، ص‌۱۱۸؛ که پيامبر نام شخصي را از عبد العزي به عبد الله تغيير داد.

3.الکامل في اللغة و الأدب، ج۱، ص۹۸؛ المستطرف في کل فن مستظرف، ج۱، ص۴۳؛ ربيع الأبرار و نصوص‌الأخيار، ج۲، ص۳۰ و... .

صفحه از 109