ابو جهل ميگفت: کاش محمد را نزد من حاجتي ميافتاد تا او را به تمسخر گيرم و از خود برانم، باري ابوجهل از فردي غريب در مکه شتري خريد و از دادن حقش سر باز زد، غريبه جهت گرفتن حق به انجمن قريش پناه برد، جمع انجمن چون او را نزد خود بي عزت يافتند، به تمسخر نزد پيامبر فرستادندش، نزد پيامبر آمد و حضرت با او روانه شد تا به ابو جهل! رسيدند، پس فرمود: «قم يا أبا جهل و أدّ إلى الرجل حقه... »؛ اي ابو جهل برخيز و حق اين مرد را بپرداز، ـ ابوجهل آن روز اين کنيه را گرفت و بر نام او غلبه کرد و نام وي عمرو بن هشام بود ـ ابوجهل به سرعت برخاست و حق غريبه را داد. ۱
بيت زير را حسان بن ثابت انصاري در همين باره سروده است:
الناس کنّوه أبا حکمو اللّه کنّاه أبا جهل۲
نمونه ديگر را در مورد ميثم تمار از اصحاب امام علي( بياوريم. در كتاب الغارات آمده است که ميثم از اصحاب امام علي بن أبي طالب( بردة زني از بني اسد بود که امام او را از آن زن خريد و آزاد کرد و به او فرمود: نامت چيست؟ جواب داد: سالم. امام فرمود:
إن رسولالله( أخبرني أن اسمك الذي سماك به أبوك في العجم ميثم، فقال : صدق الله و رسوله، و صدقت يا أميرالمؤمنين، فهو والله اسمى. قال: فارجع إلى اسمك، و دع سالماً، فنحن نكنيك به، فكناه أبا سالم؛۳امام فرمود: رسول خدا مرا خبر داد که نام غير عربي که پدرت بر تو نهاده، ميثم است. ميثم عرض کرد: خدا و رسولش صادقاند و تو اي امير مؤمنان، راست گفتي، به خدا قسم نامم همان است که گفتيد. امام فرمود: به نام خودت بازگرد و سالم را رها کن، ما تو را به سالم کنيه داديم، و کنيه ابو سالم را بر او نهاد.
همچنين گاه شرايط به گونهاي واژگونه جلوه ميکرد که خفقان موجود ضد شيعي باعث ميشد کنيههاي امامان، بويژه امام علي( همچون نام ايشان از سوي حکام وقت منع شود و به تغيير آن امر کنند. عبدالملک مروان با اشاره به نام علي و کنيه ابوالحسن چنين ميگفت:
لا يجتمع في عسكري هذا الاسم و هذه الكنية. ۴
و هر کس نام و کنيه امير مؤمنان را بر خود داشت، حتي در صورتيکه دشمن اهلبيت بود، بايد يکي را تغيير دهد!
3 ـ 3. ارزشمحوري در کنيهگذاريها
در کنيهگذاري اسلامي ارزشهايي را ميبينيم که به گونهاي در لسان روايات جاري است و بيانگر اهميت آن در نگاه اسلامي است. در برخي احاديث از کنيههايي نهي شده و به کنيههايي سفارش شده است، که نشان از ارزشي بودن کنيه در آيين محمدي دارد، به برخي اشاره ميکنيم:
1.بحار الأنوار، ج۱۸،ص۲۳۷.
2.الکامل في اللغة و الأدب، ج۱، ص۹۸؛ المستطرف في کل فن مستظرف، ج۱، ص۴۳؛ ربيع الأبرار و نصوصالأخيار، ج۲، ص۳۰ و...
3.شرح نهجالبلاغة، ج۲، ص۲۲۹.
4.وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان، ج۳، ص۲۷۵.