جستاری در کنيه و فرهنگ عربی اسلامی - صفحه 90

9 ـ 1. کنيه و فهم متون عربي

در تکميل و توضيح آنچه در مقدمه پيش گفته آمد، لازم است به برخي نمونه‌هاي ورود کنيه در متون ادبي کهن و معاصر اشاره‌اي رود تا اهميت اين بحث در فهم و ترجمه متون نظم و نثر روشن‌تر گردد. آوردن معناي تحت اللفظ براي چنين واژگان مرکبي مخاطب و مترجم هر دو را از مقصود نويسنده دور مي‌سازد. از متون قديم شروع کنيم؛ در کتاب فن ترجمه چنين مي‌خوانيم:
در مثال زير از ترجمه فارسي غرر أخبار الملوک ثعالبي، مترجم محترم در برگردان بنات الکروم سهواً مرتکب اين اشتباه شده است: ...وسّع عليه في بنات الکروم : دست او را در آميزش با دختران بازگذاشت. در حالي که ترجمه صحيح اين جمله چنين است: (نعمان) دست او(بهرام) را در شرابخواري بازگذاشت. ۱
نمونه ديگر را از ديوان ابوتمام طائي بياوريم، وي در بيتي چنين مي‌گويد:


خلفتْ بعَقْوَتك السنونَ و طالماكانت بناتُ الدهر عنك خلوفاً۲
استخراج واژگان غريب آن با مراجعه عميق به معاجم امکان‌پذير است؛ اما در ترکيب «بنات الدهر» واژه‌اي نيازمند توضيح نيست؛ از سويي، ترجمه آن به «دختران روزگار» کاملاً خطاست. ترجمه صحيح را دانستن معناي اين تركيب كنايي کنيه‌گون به دست مي‌دهد و آن سختي‌هاي روزگار است. شاعر مي‌گويد:
سال‌هاي پي در پي بر منزل تو گذشته ‌است، و دير زماني است که سختي و مصيبت جانشين تو در آن است.
نيز همين امر در اين بيت از معلقه لبيد بن ربيعه مشاهده مي‌شود:


رَمَتْني بناتُ الدهر من حيثُ لا أرَيفکيف بمن يُرْمَي، و ليس بِرامِي۳

همچنين کنيه‌اي در اين بيت از معلقه زهير بن ابي سلمي نظر را جلب مي‌کند:


فشدّ فلم يُفْزع بيوتاً كثيرةًلدي حيث ألْقَتْ رَحْلَها أمُّ قشعم۴
آيا به راستي ام قشعم همچون رباب و سلمي و ام مالک و... نامي براي معشوقه‌اي است که مثلاً دل شاعر همان جايي است که او رحل اقامت افکند؟ «أم قشعم» کنيه يکي از اين موارد است: مرگ، مصيبت و بلا، جنگ، كركس، عنكبوت، كفتار، دنيا و ماده شير، و ترجمه بيت، طبق ترجيح زوزني، اين‌گونه مي‌شود:
[حصين] بر [قاتل برادرش] آنجا که مرگ منزل گزيده بود يورش برد، و متعرض ديگران نشد.

1.فن ترجمه، ص‌۱۲۰.

2.ديوان ابي تمام، قافية الفاء، ص۱۹۴.

3.المعلقات السبع، شرح الزوزني، ص۱۶۲، شاعر از مصيبت و سختي‌هاي روزگار به ناله در آمده است، و مي‌گويد: «مصيبت و سختي از جايي نامعلوم مرا هدف قرار داده‌اند، حال کسي که تيرانداز نيست و آماج تير قهر است چگونه بايد باشد».

4.همان، ص۱۴۶.

صفحه از 109