نيز «ابو عمرة» را در مصراع روبهرو از ابو فرعون ببينيم:
حَلَّ أبوعمرة وسطَ حُجرتي .... . ۱
آيا مقصود نزول شخصي در وسط اتاق شاعر است؟ حال آنکه أبوعمرة را کنيه نداري و گرسنگي دانستهاند، نه چيز ديگر. واژه «بنو غبراءَ» در معلقه طرفة بن العبد نيز از همين جرگه است؛ ۲ غبراء صفت غبارآلودگي و تيرگي زمين است و بر خود آن نيز اطلاق شدهاست. ۳ اما فرزندان زمين تيره کياناند؟ ساکنان آن؟ ابن منظور در شرح اين بيت معاني چندي براي بنوغبراء ذکر ميکند؛ از جمله: فقرا، صعاليک، و رهگذران و... . و از اين روي، مستمندان و فقرا را بنو غبراء خواندند که از وضع بدشان گويي به زمين چسبيدهاند، زيراندازشان زمين است و رواندازشان آسمان. ۴
گذشته از نامهايي که در شمار غلبه کنيه بر اسم است و علم خوانده ميشود، همچنين نامهاي «أم مالک» در شعر شاعراني همچون شريف رضي ۵ و ابن فارض مصري ۶ و نيز کنيههاي «أم الحويرث» و «أم الرباب» در شعر امرؤ القيس در بسياري موارد کنيهاي براي معشوقه است، و بسياري ديگر در اين باب، که مجال پرداختن به همه نيست.
همچنين براي فهم معنايي لغوي از يک واژه در کتب قديم نيز گاه آگاهي از کنيههايي که علم شدهاند، ضرورت مييابد. مثال زير از کتاب مجمع الأمثال ميداني نمونه خوبي بر اين امر است: وي در ضمن بيان مَثَل «إنَّ الْعَصَا مِنَ الْعُصَيَّةِ» ۷ ميگويد:
الأفيل، بوزن الأمير، ابن المخاض فما دونه. ۸
حال اگر ما نسبت به موضوع کنيه ناآگاه باشيم، آيا به معناي أفيل ـ که ابن المخاض و کوچکتر از آن است ـ پي ميبريم؟ ابن المخاض: شتر بچهاي که به سال دوم درآيد را تا آخر سال اينگونه نامند؛ به شرطي که مادرش پس از او آبستن شده و مخاض (يعني درد زايمان) ديده باشد، و ماده آن را بنت المخاض و جمع آن را بنات المخاض گويند.
در ميان متون معاصر نيز نمونههايي را در متون ادبي ميتوان يافت؛ همچون «بنات الأرض» که مراد از آن حشرات زمين و مانند آن است و در نثر منفلوطي، نويسنده و اديب شهير، پاک قلم و دغدغهمند مصر آمده است. ۹
1.لسان العرب، ج۱، ص۲۷۶۲.
2.المعلقات السبع، شرح الزوزني، ص۱۰۷.
3.لسان العرب، ج۲، ص۲۸۵۱.
4.همان، ص۲۸۵۲.
5.ديوان الشريف الرضي، ج۱، ص۴۰۵.
6.ديوان ابن الفارض، ص۸۵ .
7.مفهوم آن، اين است که هر کار بزرگي با قدمهاي کوچک آغاز ميشود.
8.مجمع الأمثال، ج۱، ص۲۷.
9.النظرات، ج۳، ص۲۴۱.