فرزندي نداشته باشد، از اين رو، اشخاص تا پيش از فرزنددار شدن به کنيه غالبي و معنوي خوانده ميشوند. از اين کنيهها موارد زير قابل ذکر است: محمد: (أبوجعفر)، علي: (أبوالحسن)، الحسن: (أبومحمد)، الحسين: (أبوعبدالله)، أحمد: (أبوالعباس)، موسى: (أبوعمران)، سليمان: (أبوداود)، العباس: (أبوالفضل). ۱ و مانند آن، که غالب است؛ گرچه گاه مخالفت هم ديده ميشود. معمول اين است که کنيه غالبي ـ چنانکه گذشت ـ تا قبل از آنکه فرزندي براي افراد باشد و حتي پس از نامگذاري در دوران کودکي بر ايشان نهاده ميشد. نوع ديگري از کنيهگذاري معنوي کنيه از باب تفاؤل است که در بحث از انگيزههاي کنيه گفته آمد که گاه فرزند را به منظور اميد خير داشتن برايش أبو الخير و مانند آن مينامند.
3. کنيه در فرهنگ اسلامي
1 ـ 3. کنيه رسم عرب و سنت اسلام
آنچه از فرهنگ عربي و آثار برجاي مانده از دورانهاي دور تا امروز بر ميآيد، نشان از رسمي ديرينه در زمينه کنيه نهادن بر اشخاص از همان کودکي به طور خاص و اشيا و حيوانات و... به طور عام نزد تازيان دارد. هر شخص عربي در کنار اسمي که بر او مينهند، کنيهاي خاص خود داشته که حتي گاه کنيه بر اسم غلبه مييافت. ميتوان نمونهها و شواهد بسياري از تاريخ عرب بر اين مدعا ارائه کرد. در شرح الجامع الصغير سيوطي ميخوانيم:
کنيهها در ميان عرب چنان شهرت يافت که گاه بر اسمها غلبه پيدا کرد؛ مثل ابوطالب و ابولهب، ۲ و حتي گاه ميشد که شخصي بيش از يک کنيه داشته باشد. ۳ و ۴
و البته اين امر را بايد جزو انحصاري فرهنگ و تمدن تازيان برشمرد؛ زيرا در ديگر امم چنين امري ناشناخته بوده و سابقه نداشته است؛ ۵ چنانکه ابو الفرج اصفهاني در عربي بودن اسم «داذ ابن ابي جمد» استدلال ميکند که ابي جمد کنيهاي يمني است و «العجم لا تكتنى». ۶ لذا اين شخصِ داذ نام، فارس نيست. همچنين در سير أعلام النبلاء در شرح حال «نقاش» ميخوانيم که دارقطني سخن نقاش تازي را درباره انوشيروان ايراني اينگونه بيان ميدارد:
1.مجله تراثنا، ج۱۷، ص۲۰ـ۲۱.
2.نيز علامه مجلسي در شمردن اجداد پيامبر و در باب غلبه کنيه بر اسم چنين ميفرمايند: «وإن اسم أبي عبد مناف، فغلبت الكنية علي الاسم، وإن اسم عبد المطلب عامر، فغلب اللقب علي الاسم، واسم هاشم عمرو، فغلب اللقب على الاسم، واسم عبد مناف المغيرة، فغلب اللقب على الاسم، وإن اسم قصي زيد، فسمته العرب مجمعا لجمعه إياها من البلد الأقصي إلي مكة، فغلب اللقب على الاسم» (بحارالأنوار، ج۳۵، ص۵۲).
3.فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج۳، ص۲۵۱.
4.از نمونههاي جالب، اينکه شخصي بيش از يک کنيه داشته باشد، قطريّ بن الفجاءة از خطيبان خوارج است که خطبه بلند و مشهوري دارد، وي دو کنيه داشته است: «كنية في السلم، و هي أبو محمد، و كنية في الحرب، و هي أبو نعامة.» مانند اوست عامر بن الطفيل که در جنگ کنيهاي متفاوت با زمان صلح داشت، به اين صورت که: «كان يكنى في الحرب بأبي عقيل، و في السلم بأبي عليّ.» همچنين يزيد بن مزيد که در صلح أبو خالد، و در جنگ أبو الزبير کنيهاش بود. (البيان و التبيين، ج ۱، ص، ۲۷۷).
5.الآثار الباقية عن القرون الخالية، ص۱۶۲.
6.الأغاني، ج۶، ص۴۳۲.