به نظر ميرسد در عصر صادقين عليهما السلام حداقل پنج شاخه فكري در ميان راويان شيعه وجود داشت كه آنها را به ترتيب سير تاريخي بررسي خواهيم كرد:
1. شيعه سياسي و مردمي
گرچه تشيع در قالب حركتي ضد عثمان آغاز شد، اما دامنه اعتراضات به تدريج به دو خليفه نخست نيز كشيده شد. اكنون بسياري از شيعيان (عمدتاً در کوفه) به اين باور ميرسند كه تاريخ بلافاصله پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دچار نوعي انحراف شد. در اين نگاه خلافت عثمان و پس از آن حكومت بني اميه چيزي جز نتيجه منطقي همان انحراف نخستين نبوده است. در خبري از ابو حنيفه نقل شده است كه وي به امام صادق عليه السلام اظهار كرد: بيش از ده هزار نفر از مردم كوفه اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را لعن مي كنند، اگر ممكن است آنان را از اين كار بازداريد و امام فرمود: آنها حرف مرا نميپذيرند. ۱ اين نقل نشان ميدهد كه در آن دوره هنوز بسياري از شيعيان مردمي كوفه به لزوم اطاعت از امام آشنا نبودند.
البته، موضع امام باقر عليه السلام در قبال مسأله دو خليفه اول به درستي مشخص نيست. ابنسعد به نقل از جابر روايت ميكند كه امام باقر عليه السلام سبّ دو خليفه اول را شيوه اهلبيت عليهم السلام نميدانست و دوستي و استغفار براي آنان را توصيه ميفرمود. ۲ مزي و ذهبي نيز رواياتي با مضامين مشابه نقل كردهاند. ۳ برخي از كوفيان معتقد بودند كه امام باقر عليه السلام رأي حقيقي خود را در اينباره پنهان ميكرد. ۴ از سوي ديگر، رواياتي از آن حضرت در مقابل روايات اهلسنت وارد شده و علامه مجلسي بيشتر اين روايات را نقل كرده است. ۵ برخي شيعيان تقيه را در اين موارد براي ائمه عليهم السلام جايز نميدانند و اين گونه روايات را كذب و جعل ميدانند. ۶
كتاب سليم بن قيس كهنترين كتاب شيعي است كه از اين روزگار به دست ما رسيده است. گرچه درباره اين كتاب سخن بسيار است و در آن بسيار دست رفته است، اما هسته اصلي كتاب به مقدار زيادي در تحرير فعلي آن باقي مانده، و به يقين، از دوره هشام بن عبدالملك (حكومت 105ـ 125ق) و مربوط به سالهاي پاياني حكومت اوست. روايات جابر جعفي محدث سرشناس كوفي در اواخر دوره اموي نيز ميتواند به عنوان گزارشي از عقايد و گفتمان اين مكتب شيعيان كوفه در آن زمان تلقي شود. وي از جمله كساني است كه به عقيده رجعت متهم شده، و علي عليه السلام را «دابة الارض» ميدانسته است. ۷ اعتقاد به دابة الارض بخشي از عقيده به رجعت است كه وي و بسياري ديگر بدين سبب به رجعت متهم شدهاند. جابر معتقد بود كه پنجاه هزار حديث ميداند كه براي احدي نقل نكرده است و به اين دليل و نيز اعتقاد به رجعت، وثاقت وي مورد اختلاف رجاليون اهلسنت است. ۸
1.بحارالانوار، ج۱۰، ص۲۲۰.
2.طبقات ابن سعد، ج۵، ص۳۲۱.
3.تهذيب الکمال، ج۲۶، ص۱۴۰ـ۱۴۱؛ سير أعلام النبلاء، ج۴، ص۴۰۲.
4.الفکر الشيعي المبکر، ص۱۱۹: به نقل از رجال الکشي.
5.بحارالانوار، ج۳۰، ص۳۸۰ـ۳۸۴.
6.الصوارم المهرقة، ص۲۸۰ـ۲۸۱.
7.الضعفاء عقيلي، ج۱، ص۱۹۴.
8.ميزان الاعتدال، ج۱ ص۳۷۹.