منازعات درباره جايگاه حديث در اسلام - صفحه 187

اطمينان‌بخش در آغاز منقولات حديثي اوليه آمده است. ۱ ابوموسي اشعري به منظور تأييد صحت يکي از اين روايات، دست شک‌کننده را مي‌فشارد. ۲

دوم

اين موضع‌گيري نسبت به حديث ـ که توضيح داده شد ـ همراه با دلايل ديگري چند، ۳ در سوق دادن مخالفانِ «ثبت احاديث به شکل مکتوب» به سوي اين ديدگاه، اهميتي بسيار داشته است. [بنابر استدلال آنها که به عدم ثبت و نگارش احاديث در صدر اسلام معتقدند] وقتي مسلمانان انتساب شفاهي سخني به پيامبر را زنگ خطر مي‌دانستند، مسلماً هراس ايشان از شکل مکتوب اين اخبار بيشتر بوده است. علاوه بر اين، مطالب بسيار اندکي در دست بود که افراد مقيّد بتوانند انتساب را آنها به پيامبر با اطمينان بپذيرند. شواهدي وجود دارد که نشان مي‌دهد احکام مربوط به ديه، نخستين عناصر تشکيل‌دهندة احاديث فقهي بوده‌اند. اين مسأله رويدادي عادي و مهم در زندگي روزمرة اعراب بود. از اين‌رو، وجود احکامي در اين‌باره امري کاملاً ضروري به شمار مي‌آمد. بنابراين، مي‌توان تصور کرد که حضرت محمد( نه تنها اين نياز را حس مي‌کرد، بلکه به سبب رويدادهاي واقعي، لازم ديد مواردي را به احکام اندک قرآن در باب قتل نفس و کفارة آن بيفزايد. در نتيجه، مي‌توان احکام اصلي مربوط به ديه را ـ که در روايات فقهي اوليه آمده ـ در حقيقت، جزو متون اصلي حديثي دانست؛ از آنجا که اين احاديث را به طور عموم صحيح مي‌دانستند، نوشتن آنها با مخالفت مواجه نمي‌شد.
نوشتن ساير احاديث ـ که مفادشان با اجراي مستمر وارد زندگي روزمره نشده بود ـ باعث نگراني افراد محتاط بود. اين نحوة برخورد در بعضي نقل‌قول‌هاي روايي بيان شده است که هدف آشکار آنها موضع‌گيري عليه مکتوبات حاوي احکام فقهي منتسب به پيامبر( است. ابوموسي اشعري با دست خود احاديثي را که فردي پس از استماع از وي نوشته بود، پاک کرد. ۴ از اين قبيل گزارش‌ها بسيار مي‌توان يافت. ۵ افزايش مستمر اين مکتوبات ـ که خيلي زود به عنوان منابع حديثي براي فقه در حال تکوين مورد استفاده قرار مي‌گرفت ـ همواره موجب بيم و هراس افراد محتاط بود. ۶

1.نمونه‌اي از اين‌گونه اظهارات رسمي را مي‌توان در تاريخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۰۹ يافت. هر حلقه از سلسله سند با عبارت «أشهَدُ عَلَيهِ» آغاز مي‌شود. (ر.ک: کتاب الديات، ص۱۸). ابن‌اسحاق در سيرة رسول‌اللّه (ج۱، جزء اول، ص۳۴۰، سطر ۴ و ص۳۴۴، سطر ۸) اظهار مي‌کند: «به خدا پناه مي‌بريم که سخني را به دروغ به پيامبر خدا نسبت دهيم؛ نعوذ بالله أن نَقُولَ عَلي رَسُول اللهِ ما لَم يقُل». نيز ر.ک: نمونه‌هاي ذکر شده در مقاله پيش گفته من (Neue Materialien…)، ص۴۸۷ ـ ۴۸۸ و همين مقاله، پيش‌تر، پانوشت ۲. نيز ر.ک: الطبقات الکبير، ج۴، جزء اول، ص۱۵۹، سطر ۱۶ به بعد. وي شيوه جالبي را مطرح مي‌کند که از آن طريق، دغدغه مربوط به يک حديث مشکوک رفع مي‌شود.

2.تاريخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۳۱۵۳، سطر ۱۸.

3.. Muhammedanische Studien, II, ۱۹۴ff.

4.الطبقات الکبير، ج۴، جزء اول، ص۸۳، سطر ۱۸.

5.ر.ک: مسند احمد، ج۳، ص۱۲، پايين صفحه. اين گزارش در کتاب من با عنوان Muhammedanische Studien، ج۲، ص۱۹۵، پانويس ۱ آمده است.

6.ر.ک: نکتة مهمِ ابن‌سعد در الطبقات الکبير، ج۵، ص۲۱۶، سطر ۱۶.

صفحه از 194