مطرح کردند که معتقد بودند بنا بر آية 146 سورة انعام، شريعت در قرآن کامل شده است. ۱ به علاوه، از اينجا درمييابيم که چرا رهبران پرهيزگار اکثريت جامعه اسلامي از احاديث مکتوب سخت بيمناک بودند؛ زيرا احتمال ميرفت احاديث اعتبار و ارزشي بهسان قرآن يابند.
سوم
يک پرسش برجاي ميماند: آيا ميتوان تصور کرد شکلگيري اعتقاد به «وحي نانوشته» در کنار قرآن متأثّر از اين باور يهودي است که خداوند، علاوه بر توراتِ مکتوب از طريق وحي، توراتي شفاهي را نيز به موسي عطا کرده است؟ رويدادهايي مشابه در تاريخ صدر اسلام اين فرض را تأييد ميکند، هرچند نميتوان با اطمينان در اين باره حکم داد. از سوي ديگر، اين يک واقعيت است که تدوين احکام فقهي در ميان يهود چونان زنگ خطري نسبت به احاديثي بود که براي خود اعتباري الهي کسب کرده بودند. همين امر دستاويزي براي ممانعت از کتابت آنها به شمار ميرفت. در واقع، حضرت محمد( آن دسته از أحبار يهود را سرزنش کرده بود که «زبان خود را به تلاوت کتاب خدا ميگردانند تا گمان بريد اين بخشي از کتاب خداست، حال آنکه از کتاب خدا نيست؛ آنها ميگويند اين از جانب خداست، با آنکه چنين نيست». ۲ اکنون اين اتهام براي بر حذر داشتن مسلمانان از خطر ضلالتي همانند گمراهي يهود بسيار صريحتر بيان ميشد.
زُهري نقل ميکند که عُمَر بن خطّاب درصدد بود «سنن» را بنگارد. مدت يک ماه از خداوند خواست راه صحيح را به او بنمايد (استَخارَ اللهَ). روزي که به تصميم نهايي رسيد، گفت: «من اقوامي را به ياد ميآورم که کتابهايي نوشتند و با تکيه بر آنها، از کتاب خدا روي گردانيدند». ۳ حکايت زير گويا شرح و تفسيري بر روايت فوق است: وقتي عبدالله بن العلاء از قاسم، نوه ابوبکر درخواست ميکند احاديثي بر او املا کند، با اين پاسخ مواجه ميشود: «در زمان عُمَر بن خطّاب شمار احاديث (مکتوب) در حال افزايش بود. عُمر از مردم خواست اين احاديث را نزد او برند؛ چون چنين کردند، دستور داد آن نوشتهها را بسوزانند. سپس گفت: مُثَنَّاة کَمُثَنّاةِ أهلِ الکِتَابِ؟ آيا شما واقعاً ميشنايي (واژه عربي شبيه واژه آرامي «مَثنِيتا») مانند ميشناي يهود ميخواهيد؟ ۴ بدينسان، قاسم در آن روز مرا (: عبدالله بن العلاء) از نوشتن احاديث باز داشت». ۵
1.الملل و النحل، ص۹۴، سطر ۴: «وَ ذَهَبَ قَومٌ مِنهُم (البَيهَسية مِنَ الخَوَارِجِ) إلي أنَّ مَا يحرُمُ سِوي مَا فِي [القُرآن لِـ] قَولِهِ تَعَالي: قُل لا أجِدُ فِيمَا يوحَي إلَي قرآن مُحَرَّماً عَلي طَاعِمٍ...؛ دستهاي از بهمسية خوارج قايلاند که جز آنچه در قرآن آمده، هيچ چيزي حرام نيست، به دليل آية «قُل لا أجِدُ فِيمَا يوحَي قرآن إلَي مُحَرَّماً عَلي طَاعِمٍ...». نيز ر.ک: احکام ازدواج در ميان ميمونية (: گروهي از خوارج) بنابه گزارش کرابيس در کتابش (همان، ص۹۶، سطر۷).
2.سوره آلعمران، آيه۲۷.
3.الطبقات الکبير، ج۳، جزء اول، ص۲۰۶، سطر ۵.
4.اين جمله را ميتوان به شکل خبري هم خواند: «قطعاً اين ميشنايي است، مانند...»
5.الطبقات الکبير، ج۵، ص۱۴۰، سطر ۳.