شد تا کتاب و حکمت به شما بياموزد؛ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» ، 1 و «کسي که خدا کتاب و حکمت را بر او وحي کرده است». 2 در آن روزگار، تعبير «کتاب و حکمت» را به اعطاي اعتبار و منشأ الهي يکسان و همانند به سنت (يعني حکمت) در کنار کتاب خدا تفسير ميکردند؛ اما بانيان اين تفسير 3 ذکر نميکنند که ترکيب «کتاب و حکمت» عبارتي ضابطهمند در قرآن است که صرفاً براي اشاره به وحي نازل شده بر حضرت محمد( به کار نميرود، بلکه به عکس، به پيامبران و اقوام گذشته نيز اشاره دارد. 4
در جريان شکلگيري تفصيليتر انديشههاي کلامي، بحثهاي ديگري هم بروز کرد. در اين بحثها، سنت به لحاظ اعتبار در مرتبة قرآن قرار گرفت، اما به عنوان نمودي از وحي کلامي (verbal revelation) معرفي نشد، زيرا قرآن دربر گيرندة همة احکام است. 5 احکام در قرآن يا به صورت آشکار (بيان جلي) يا به صورت نهان (بيان خفي) ذکر شدهاند. 6 احکام سنت به طور ضمني در متن قرآن آمده و بيان تفصيلي آن بر عهدة پيامبر نهاده شده است. 7 اين تفسير مبتني بر آيه 44 سوره نحل است: « لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ ؛ تا آنچه را که بر مردم فرستاده شده، برايشان بيان نمايي». 8
از ميان اين بحث و جدلهاي مختلف، نظرية «وحي دوگانه»، برگرفته از ترکيب دوگانة «کتاب و حکمت» بيشتر به رسميت شناخته شد. به راحتي ميتوان دريافت که تلاش براي دستيابي به شواهد قرآني دالّ بر اعتبار احاديث در برخي محافل کلامي آشکارتر است. اين محافل گروههايي هستند که در استنباطات ديني بيشترين اهميت را در کنار قرآن براي حديث قايلاند و تلاش دارند که مقبوليت رأي (داوري شخصي) را کاهش دهند. براي اين گروه، اين مسأله بايد حايز اهميت باشد که اعتبار و ارزش حديث را در نظر پيروان رأي بالا ببرند، زيرا معتقدان به رأي گاهي آشکارا حديث را در مرتبهاي بسيار پايين قرار ميدادند. 9 طرفداران حديث براي رسيدن به اين هدف حداکثر کوشش خود را به کار بردند؛ آنها حتي منشأ الهي حديث را به رسميت شناختند و در صدد اثبات درستي اين باور با استناد به کلام خدا برآمدند. قتاده خود يکي از مخالفان سرسخت رأي بود و آنچنان که مشهور است، چهل سال از آن دوري گزيد. 10 در اينجا من از اثر معروف ابوعمر يوسف بن عبدالبر النمري (م 463ق) از اهالي قرطبه استفاده کردهام که در آن يک فصل را به ارائه شواهدي از کتاب مقدس اختصاص داده است. او نه تنها از ظاهريه
1.سوره بقره، آيه۱۴۶؛ نيز ر.ک: سوره بقره، آيه۱۲۳؛ سوره آلعمران، آيه۱۵۸؛ سوره نساء، آيه۵۷؛ سوره جمعه، آيه۲.
2.سوره نساء، آيه۱۱۳.
3.منقول است که اين تفسير به حسن بصري باز ميگردد؛ اما هيچ إسنادي در کار نيست، تنها آمده است: و عن الحسن.
4.سوره آلعمران، آيه۴۳؛ سوره نساء، آيه۱۱۰؛ سوره آلعمران، آيه۷۵؛ سوره انعام، آيه۸۹؛ سوره جاثيه، آيه۱۵ که در دو مثال اخير به صورت «الکتاب و الحکم و النبوة» آمده است. اصطلاح الحکمة در ترکيبهاي ديگر نيز به کار رفته است؛ مثلاً در سوره بقره، آيه۲۵۲ ميخوانيم که حضرت داوود( «الملک و الحکمة» دريافت کرده است.
5.سوره انعام، آيه۳۸: ما فَرَّطنا في الکِتابِ مِن شَيءٍ .
6.سوره نحل، آيه۹۱: تِبياناً لِکُلِّ شَيءٍ .
7.و کان تفصيل (در چاپ و سُتِنفلد: تفضيل) بيانه موکولاً إلي النبي.
8.نووي در التهذيب، ص۷۱۱، سطر ۱۲، اين رأي را به خطابي بُستي نسبت ميدهد. دربارة او ر.ک: خزانة الأدب، ج۱، ص۲۸۲.
9.ر.ک: مقدمة من بر ابنتومرت در زير:
Ibn Tumert, Le livre de Mohammed ibn Toumert (Algiers, ۱۹۰۳), ۲۵-۲۶.
10.«ما قلت بالرأي منذ أربعين سنة» (التهذيب، ص۵۱۰، سطر ۱۱).