پس از صحابه مدينه، تنها برخى سران قبايل حق اظهار نظر داشتند كه عده اى از برجسته ترين آنها نظير عباس عموى پيامبر اكرم(ص) و على(ع) و زبير و برخى ديگر از بيعت كناره جسته و در خانه على(ع) تحصن اختيار كرده بودند. گروهى هم همچون سعد بن عباده و فرزندش قيس بن سعد به صورت آشكار مخالفت خود را با اين بيعت و پشت پازدن به نصوص پيامبر اكرم(ص) اظهار داشتند. پس اين مخالفت صريح با نصوص متواتر رسول خدا(ص) توسط گروهى اندك صورت گرفت و پس از بيعت با ابوبكر كه ناگهانى و بدون تفكر و رايزنى (فلته) انجام گرفت مردم در مقابل عملى انجام شده قرارگرفتند، مخصوصاً آن روز نظريه اى مطرح شد كه اگر يك نفر با شخص بيعت كرد همه بايد با او بيعت كنند والاّ كشته خواهند شد. بدين سان بود كه وقتى اميرالمؤمنين(ع) نصوص متواتر پيامبر(ص) را به مردم يادآور شد، آنان عذر را آوردند كه كار از كار گذشت و ما در مقابل عملى انجام شده قرار گرفتيم. ۱
امّا اصحابى كه در مدينه نبودند، با نبود امكانات اطلاع رسانى در آن زمان مدت زمانى گذشت كه با خبر شدند. آنان بطور طبيعى از مدينه حرف شنوى داشتند چرا كه با خود مى گفتند. تا آخرين لحظه بالاى سر پيامبر(ص) بوده اند، شايد پيامبر(ص) طرحى جديد و سخن ديگرى را با آنان مطرح كرده است. اگر چه برخى آنان هنگامى كه از نقشه با خبر شدند با آن مخالفت كرده و جان بر سر اين كار گذاشتند (مالك بن نويره). ۲
بدين سان بود كه غدير فراموش شد و به صورت انكار شگفت تاريخ درآمد.
1.الامامة والسياسة، ابن قتيبة الدينورى، مصر، مكتبة مصطفى(ص)، ۱۳۸۸هـ، ص۱۲
2.مستفاد از اعتذار خالدبن وليد. ر. ك: تاريخ الطبرى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، ج۲، ص۵۰۴