درآمد
آن چیزی که به عنوان حجت مطرح میشود و ما بايد در ارتباط با آن صحبت کنیم، سنت است. حجت را چهار چیز دانستهاند: کتاب، سنت، اجماع و عقل.
اجماع به عنوان دلیل مستقل در کنار دلایل دیگر مطرح نمیشود، بلکه به عنوان راه رسیدن و طريق به سنت است، لذا نيازی به جعل حجت مستقل در مقابل ديگر ادله ندارد بلکه تابع سنت است، بنابر این حجت بر سه چيز اطلاق می شود که شامل کتاب و سنت و عقل است.
از سوی ديگر چنانچه در بحث عقل، نيز اگر آن را به عنوان دليل مستقل در کنار کتاب و سنت و هم تراز آن ندانيم و از آن تعقل را اراده کنيم ، بحث دیگری خواهد شد غیر از بحثی که در این ادله اربعه مطرح است، و از دايره خارج خواهد گشت.
البته اين بحث و تعيين دايره ی حجت بحث دامنه دار و مفصلی را می طلبد که در جای خود بايد طرح شود و اکنون ما در مقام آن بحث نيستيم، آن چه برای ما مهم است، بحث «سنت» است و «حدیث» به عنوان طریق رسیدن به سنت مورد بحث قرار می گيرد و از این جهت مد نظر است. میخواهیم «سنت» را واکاوی کنیم و گزارههای متفاوتی که راجع به «سنت» وجود دارد، بررسی کنیم و دریافت روشنی از چيستی «سنت» و مفهوم مصطلح آن داشته باشيم و استعمال اين واژه و مفهوم را در منابع حديثی پی جویی نماييم.
معنای لغوی سنت
سنت از ريشه ی «س ن ن» «سَنَنَ» است، از معانی لغوی که برای اين واژه مطرح شده است «روان شدن»، «جریان یافتن» و یا «انجام عمل به سادگی و راحتی» برداشت می شود. به معنای این که چیزی به راحتی و به دور از دشواری و تکلف مورد عمل عمومی قرار گيرد.
ابن فارس اینگونه آورده است که: "السين و النون أصلٌ واحد مطرد، و هو جريَان الشىء و إطرادُه فى سهولة
[۱]".
در معنا شناسی واژگان، یک گوهر معنایی داریم و یک معانی استعمالی. گوهر معنایی سنت را ابن فارس اینگونه تعریف میکند: "الأصل قولهم سَنَنْتُ الماءَ على وجهى أَسُنُّه سَنًّا، إِذا أرسلتَه إرسال
[۲]".
سنت یک گوهر معنایی بیشتر ندارد. آن هم جریان شیء واتراده فی سهولةٍ است. حال این که مراد از اتراد چیست، بحث دیگری دارد، که بعداً به آن خواهيم رسید. پس این که آب را ریختند و روان شد، و پایین آمد. این روان شدن و جریان یافتن، اصل و گوهر معنايی واژه ی سنت است که در همه ی معانی گوناگون اين واژه وجود دارد. این گوهر معنایی «سنت» است.
اما آن معنای «سنت» که مورد نظر ماست و در خیلی موارد استعمال شده است، «سیره»، «روش»، «طریقه»، و «سبک» و...، عبارات متفاوتی است از «سبک رفتار»، که البته همه ی اين معانی برگشت به این همان معنای لغوی دارد. در کتابهای متفاوتی که بحث از واژه ی «سنت» مطرح شده است، همه این ویژگی را مطرح کرده اند. چنان که جوهري میگوید: "السَّنَنُ: الطريقة. يقال: استقام فلانٌ على سَنَنٍ واحد. و يقال: امضِ على سَنَنِكَ و سُنَنِكَ، أى على وجهك
[۳]". به معنای چيزی که تبديل به روش و رفتار متداول شده است. وهمچنين ابن اثیر می گويد: "قد تكرر فى الحديث ذكر «السُّنَّة» و ما تصرّف منها. و الأصل فيها الطريقة و السّيرة
[۴]". که البته تمامی اين معانی ناظر به آن گوهر معنایی است. و جریان یافتن اصل واحد حاکم بر این معانی است.
پس روان شدن و جریان یافتن گوهر معنایی این واژه و از استعمالات شایع آن سبک رفتار و روش و منهاج عمل مستمر است که در کتب لغت مورد دقت و بررسی قرار گرفته است.
اما از آنجا که اين واژه از مواردی است که استعمال شایعی در قرآن کريم دارد نوع استعمال و کاربرد آن در قرآن کريم نيز بايد مورد دقت قرار گيرد تا روشن شود که دقيقاً همين معنای لغوی است يا فوائدی مازاد بر مفاهيم لغوی را می توانيم از آن استفاده کنيم.
در بررسی موارد کاربرد سنت در قرآن روشن می شود که استعمال قرآنی دقیقاً تابع همین معنای لغوی مورد اشاره است. «سنت الله» که در آيات متعدد آمده است :
"سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً
[۵]".
"سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً
[۶]".
"سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ كَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً
[۷]".
به معنای قانون ثابت و همیشه در جریان خداوند متعال در نظام تکوين است. مراد از «سنت الهی» شیوه، سبک و روش الهی است، که مستمر و مداوم است و قابل تبدیل، تحویل و تغییر نیست. "سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنَا وَ لاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً
[۸]"؛ "فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِيلاً
[۹]".
اینها همه اشاره میکند که ما یک سری سنن الهی داریم که گاه در موارد خاص و گاه در موارد متعدد و گوناگون جريان دارد و از ابتدای خلقت وجود داشته، که اینها را بیان کرده است و می توانیم از آیات الهی کشف کنیم، و خدای متعال میفرماید که شما میتوانید اینها را به دست بیاورید و سنت الهی این گونه است. و شما هر کاری کردید، خدای متعال مطابق سنت خاص خود با شما عمل میکند.
اصطلاح شناسی سنت
تا اینجا معانی و مفاهيمی که برای سنت مطرح شد ناظر به اصل معنای سنت به معنای روش و سبک رفتار بود و بحث از نیکو بودن یا ناشایست بودن در آن نبود و خوبی و بدی در مفهوم آن لحاظ نشده بود، یعنی مفهوم سنت مفهومی خنثی است، «روش و طریقه» که میتواند خوب باشد و میتواند بد باشد. بنابر این اگر مثلاً مضاف الیه آن «سنت الله» باشد میشود خوب خواهد بود، و اگر مضاف الیه آن مثلاً «سنت سیئة» باشد بد و ناشایست خواهد بود. پس در اصل معنای سنت آن واژۀ خوب یا بد وجود ندارد و مضاف إليه آن است که حيثيت آن را تعيين می کنند چنان که در حديث شريف می فرمايد:
"قَالَ رَسُولُ اللّٰهِ صلى الله عليه و آله وسلم: مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً، فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ
[۱۰]".
سنت در اینجا به معنای روش است. یک بار میگویید کسی این کار را کرده و فعلی را انجام داده و این فعل تمام شده است. این سنت نیست. اما کسی آمد یک روشی را سامان داد و این روش قابل عمل بود. خودش و دیگران به آن عمل کردند آن وقت می شود سنت. و این سنت میتواند حسنه و سیئه باشد. پس اگر کسی روش شایستهای را بنیانگزاری کرد خودش ثواب میبرد و هر کسی که تا روز قیامت به آن روش شایسته عمل کند این ثوابش نصیب آن خواهد شد. و در مقابل آن می فرمايد: "ومن سن سنة سيئة فعمل بها و عمل بها من بعده فعليه وزرها و وزر من عمل بها
[۱۱]". این روش ناشایست هم همینگونه هست.
در اين روايات «سنت» در همان معنای لغوی، طریقه، شیوه، روش به کار رفته است و مطمئناً متفاوت از یک فعل خارجی است که یک بار تحقق مییابد. این مقصود چیزی است که قابل استمرار باشد.
در کتابهای حدیثی یا حتی اشعار عرب یا کلمات فقها و علما واژۀ «سنت» در همین معنای طریقه و وروش کاربردش بسیار زیاد است، اما بعدها این واژه در معانی خاصی هم به کار رفته، که مقداری با معنای لغوی و يا حتی استعمال قرآنی و این نوع استعمال مذکور در روایات متفاوت شده است، و به یک معنای اصطلاحی خاص، یا به چند معنای اصطلاحی خاص تبدیل شده است.
بنابر این در روایات و تعابیر فقها باید دقت کرد، زیرا گاه اشاره به آن معانی اصطلاحی دارد که به نوعی از این معنای لغوی فاصله می گيرد. یا به تعبیر دیگر به مرور زمان در احادیث و یا در متون عالمان یک مفهوم خاص از «سنت» مورد توجه قرار گرفته و بعد از مدتی «سنت» به معنای طریقه و روش، با آن حیثیت ویژه و حیثیت خاص دیده شده و مورد استعمال قرار گرفته ویا اینکه کم کم آن معنای طریقه یا روش از آن سلب شده است، و یک معنای جدیدی پیدا کرده است. مانند اين که یک فعلی را که پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله وسلم یک بار انجام داده اند و خود ایشان نيز استمراری برای آن در نظر نگرفته بوده اند، این را هم اطلاق «سنت» برایش کرده اند.
این اصطلاحات را میخواهیم بررسی کنیم چون سنتی هم که ما اینجا مطرح میکنیم همین گونه خواهد بود، یعنی به نظر میرسد این تغییر ظريف اصطلاح که از دل آن معنای لغوی برآمده در بحث حديث شناسی مدنظر بايد باشد.
در اين بحث چهار معنای اصلی را که در مورد سنت اصطلاح شده است را می خواهيم مورد بررسی قرار دهيم و با انضمام یک معنای پنجمی که امروزه استعمال آن شایع شده است شاید بتوان این معانی را به پنج گروه تقسیم کنیم.
اولين معنای «سنت»
معنای اصلی که مد نظر ماست و میخواهیم به آن بپردازیم کاربرد سنت در برابر بدعت است. یعنی میخواهیم سنت را با متضاد آن بشناسیم.
مراد از سنت چیزی است که از پیامبر اکرم صلی الله عليه وآله وسلم یا از معصوم عليه السلام به طور مطلق صادر شده باشد. ما صدر عن النبی صلی الله عليه وآله وسلم او مطلق المعصوم عليه السلام من قول أو فعل أو تقریر. این تعریف همان چیزی است که حدیث حکایت آن است. مراد از ما صدر عن النبی صلی الله عليه وآله وسلم، ما صدر، به عنوان دین، به عنوان شریعت، به عنوان معرفت است، پس همان تفاوتی که در بحث حدیث مطرح کردیم اینجا هم مدنظر است.
[۱۲]
بنابراین هر سخن، عمل و یا حتی نهی و يا ترک عمل به نحوی که مشعر به اعراز و انزجار باشد و یا تقریر فعل یا ترکی و ... همه ی اینها سنت میشود. سنت در اینجا به معنای حجت است. یعنی چیزی که میتوان در بحث استنباط آن را مطرح کرد به عنوان یکی از ادله به آن استناد نمود. و در مقابل بدعت قرار میگیرد.
بدعت چیست؟
بدعت چیزی است که بدون استناد به منبع وحیانی به عنوان شریعت مطرح شده حتی اگر کاری باشد که ظاهرش کار نیکویی هم باشد. چنان که در روايت وارد شده است:
"عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ رَفَعَهُ قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ السُّنَّةِ وَ الْبِدْعَةِ وَ عَنِ الْجَمَاعَةِ وَ عَنِ الْفِرْقَةِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع السُّنَّةُ مَا سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الْبِدْعَةُ مَا أُحْدِثَ مِنْ بَعْدِهِ وَ الْجَمَاعَةُ أَهْلُ الْحَقِّ وَ إِنْ كَانُوا قَلِيلًا وَ الْفِرْقَةُ أَهْلُ الْبَاطِلِ وَ إِنْ كَانُوا كَثِيراً
[۱۳]".
یعنی چیزی که بعد از پیامبر حادث شده و به عنوان دین تلقی شده است، نه اینکه کسی در شیوۀ زندگی تغییر بدهد، این را بدعت نمیگوییم، چون در مورد اين تغيير روش، دین و عنوان دينی مطرح نبود است. اما سنت یعنی چیزی که به عنوان شریعت و به عنوان دین مطرح می شود و ما میتوانیم آن را به خدا و پیامبر و امام انتساب بدهیم. این میشود سنت، هر چیزی که باشد. و در مقابل آن بدعت چیزی است که انتساب به خدا و معصوم عليه السلام ندارد و ما از پیش خود آن را به عنوان دین مطرح میکنیم.
اين معنا گستره ی فراوانی در روايات دارد چنان که در نقل دیگری از اميرمؤمنان عليه السلام آمده است: "امّا السنة فسنّة رسول الله صلی الله عليه وآله وسلم وامّا البدعة فما خالفها
[۱۴]". و یا از پيامبر اکرم صلی الله عليه وآله وسلم نقل شده است : "أَخْبَرَنَا ابْنُ مَخْلَدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عُمَرَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ سَهْلٍ الْوَشَّاءُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ عُلَيَّةَ، عَنْ يُونُسَ بْنِ عُبَيْدٍ، عَنِ الْحَسَنِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): عَمَلٌ قَلِيلٌ فِي سُنَّةٍ خَيْرٌ مِنْ عَمَلٍ كَثِيرٍ فِي بِدْعَةٍ
[۱۵]". و همين طور، امير مؤمنان عليه السلام می فرمايد: "طُوبَى لِمَنْ ... وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ وَ لَمْ يُنْسَبْ إلَى بِدْعَةٍ
[۱۶]". این که همه ی کارها بر مدار سنت باشد و به سوی بدعت تعدی و تجاوز نکند.
سنت به این معنا هر آموزه، عمل یا تقریری که در حوزۀ شریعت یا حوزۀ معارف از معصومین(ع) صادر شده را در بر می گيرد. یعنی آن چیزی که خودش حجت است، چه واجب باشد یا مستحب باشد، چه مستمر باشد یا نباشد، همه ی اینها را به گونهای در بر میگیرد.
در مقابل اين سنت بدعت است یعنی مواردی که بدون استناد به معصوم عليه السلام به عنوان دين ترويج شده است، که از نمونه های بارز آن که مورد تأکید فراون هم قرار گرفته است نماز تراویح است، نماز تروایح را خود آنهایی که وضع کردند، هیچکدام به پیامبر اکرم صلی الله عليه وآله و سلم استناد ندادهاند ولی الان به عنوان دین مطرح شده است، چون جماعت خواندن امر مستحسن و نیکویی است، بنابراین نماز را به جماعت بخوانید. جماعت خواندن نماز مستحب است. این بدعت شمرده شده است و به شدت با آن مبارزه شده است.
همين طور است اذان دوم یا سوم
[۱۷]، که عثمان آن را بنیانگزاری کرد، و تا قبل از زمان عثمان اذان میگفتند بعد برای ادای نماز میآمدند. عثمان به بهانه ی اینکه مدینه بزرگ شده ـ اگرچه ظاهراً اصلش اینگونه بود که وقتی که میخواست که خطبه بخواند، کسی نمیآمد خطبهها را گوش بدهدـ ، اینها یک اذان قبل از ظهر میگفتند، که الان مثلاً وقت نماز است که مردم برای خطبه ی عثمان حاضر باشند و بعد اذان ظهر میگفتند و نماز شروع میشد. این اذانی که اضافه بر اذان ها و در غير وقت خودش گفته میشود در روایات به شدت نفی شده و بدعت شمرده شده است. به این دليل که اذان به عنوان یک شعار اسلامی است و این شعار اسلامی را قبل از وقت گفتن، بدعت شمرده شده است.
بحث سنت را اگر از این منظر ببینیم «سنت» در این معنا كه شامل قول و فعل و تقریر معصوم عليه السلام باشد ـ یعنی آن چیزی که حجت است ـ، به اين معنا اگر امام صادق عليه السلام، در امورى كه پیامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم اصلاً متعرض آن نشده باشند و نسبت به آن بیانى صادر نفرموده باشند، چیزی را برای ما بیان كنند، مثلاً بفرمایند: که زیارت امام حسین عليه السلام مستحب و زیارت اربعین به عنوان علامت شیعه است و .... این اوامر مصداق «ما صدر عن المعصوم عليه السلام» به معنای حجت است و ما با آن معامله وسنت مى كنيم وآن را سنت محسوب مى نماييم.
اما اين كه چرا ما «سنت» را از پیامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم سرایت میدهیم به امامان معصوم عليهم السلام دلایلی دارد كه در جای خودش باید بگوییم. اما اجمالاً اصل مطلب این است که حدیث ثقلین معصومين عليهم السلام را به عنوان بیانگر شریعت مطرح نموده است و مستند اساسى ما در اين توسعه مى تواند باشد.
[۱۸]لذا سخن و فعلشان و تقارير ايشان حتى بدون استناد به پیامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم «سنت» است. و فی نفسه حجت محسوب مى گردد.
در ميان تعاریفی که از اهل سنت وارد شده است، مقصود از آن را تنها «سنت نبی مكرم صلى الله عليه وآله وسلم» فرض مى كنند. و ما به واسطه ى ادله خاص مقداری اين مفهوم را تعمیم میدهیم که ائمه را هم در بر بگیرد. یعنی قول و فعل و تقریر دوازده امام عليهم السلام هم به نبی مكرم صلى الله عليه وآله وسلم، ملحق میشود.
البته این مطلب را بايد بررسى کنیم و ببینیم که موارد کاربرد «سنت» در روايات ما بر غیر پیامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم نيز اطلاق شده است يا نه ؟
تلقی پیشینیِ من این بود که ائمه عليهم السلام در آن زمانی که زندگی میکردند و اینکه بخواهند خودشان را به عنوان سنت مطرح بکنند، پذیرش این گونه سخن گفتن، برای مخاطب آن زمان سخت بود. بنابراین میآیند، آن را مستند به پیامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم مى كنند و میگویند ما اصلاً از خودمان چیزی نمیگوییم.
اگر تعریف را مقداری گسترده تر کنیم یا یک اصطلاح جدیدی ايجاد کنيم، و بگوییم مقصود از «سنت»، دو گونه قابل تلقی است:
یک بار «سنت» به معنای اصولی است که به عنوان حجت به کار می رود، این سنت اصولی طبیعتاً همه ی موارد حجج را ـ از جمله ما صدر عن المعصومين عليهم السلام ـ را در بر می گيرد،
یک بار «سنت» به عنوان آن چیزی که در روایات سنت شمرده شده، ـ استعمال روايی اصطلاح سنت ـ مقصود باشد، در اين معنا، «سنت» تنها بر «ما صدر عن النبی صلى الله عليه وآله وسلم» اطلاق شده است. بنابر این معنا آنچه از أئمة عليهم السلام صادر شده است اگرچه «حجت» هستند، ولی در اصطلاح روایی «سنت» به آنها گفته نمی شود. پس این معنا با آن معنای سنت اصولی متفاوت است. و اشکالی هم ندارد که بگوییم سنت اصولی به عنوان «حجت» معنایی است، غیر از سنتی که در روایات مورد اشاره قرار گرفته است.
اهل سنت در تمام کتاب های «سنن»، مثل السنن الکبری للنسایی یا السنن الکبری للبیهقی يا الجامع في السنن للترمذي و...، همین معنا و مصطلح روايی «سنت» را اراده کرده اند. یعنی «سنت» را بر «ما صدر عن النبی صلى الله عليه وآله وسلم» اطلاق کرده اند.
معنای دوم «سنت»
معنای دومی که در اصطلاح «سنت» مورد اشاره قرار میگیرد، سنت به معنای عمل مستحب در مقابل عمل واجب و فرض است. این اصطلاح در کلمات فقها کاربرد بسیار زیادی دارد، اساساً وقتی فقهاء می گويند يک عمل مسنون است مقصودشان این است که این عمل مستحب است، البته در روایات هم نمونه هایی برای آن داریم. مثلاً راجع به لزوم شرکت در نماز جماعت، امام باقر عليه السلام یا امام صادق عليه السلام فرمودهاند:
«الصَّلَوَاتُ فَرِيضَةٌ، وَ لَيْسَ الِاجْتِمَاعُ بِمَفْرُوضٍ فِي الصَّلَوَاتِ كُلِّهَا، وَ لٰكِنَّهَا سُنَّةٌ
[۱۹]». یعنی سنت پیامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم هست ولی واجب نیست. نمونههای کاربرد اين مصطلح «سنت» متعدد استدر روایت ديگر می فرمايد:
«...والجماعة يوم الجمعة فريضة واجبة ، وفي سائر الأيام سنة...
[۲۰]»
در روایات نماز جمعه زیاد داریم که اين نماز، اصل جعل آن به جماعت است، یعنی اصلاً فرادا نمیشود خواند. در این چنين مواردى، فریضه بودن به معنای واجب بودن است.
یک روایت دیگر، روایت جعل فرائض است كه مى فرمايد:
«...إِنَّ اللّٰهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- فَرَضَ الصَّلَاةَ رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ عَشْرَ رَكَعَاتٍ، فَأَضَافَ رَسُولُ اللّٰهِ صلى الله عليه و آله إِلَى الرَّكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ، وَ إِلَى الْمَغْرِبِ رَكْعَةً، فَصَارَتْ عَدِيلَ الْفَرِيضَةِ، لَا يَجُوزُ تَرْكُهُنَّ إِلَّا فِي السَّفَرِ، وَ أَفْرَدَ الرَّكْعَةَ فِي الْمَغْرِبِ فَتَرَكَهَا قَائِمَةً فِي السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ، فَأَجَازَ اللّٰهُ لَهُ ذٰلِكَ كُلَّهُ،
فَصَارَتِ الْفَرِيضَةُ سَبْعَ عَشْرَةَ رَكْعَةً. ثُمَّ سَنَّ رَسُولُ اللّٰهِ صلى الله عليه و آله النَّوَافِلَ أَرْبَعاً وَ ثَلَاثِينَ رَكْعَةً مِثْلَيِ الْفَرِيضَةِ، فَأَجَازَ اللّٰهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- لَهُ ذٰلِكَ، وَ الْفَرِيضَةُ وَ النَّافِلَةُ إِحْدىٰ وَ خَمْسُونَ رَكْعَةً، مِنْهَا رَكْعَتَانِ بَعْدَ الْعَتَمَةِ جَالِساً تُعَدَّانِ بِرَكْعَةٍ مَكَانَ الْوَتْرِ...
[۲۱]».
امام عليه السلام میفرماید: فریضه اینگونه است، و پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم، دو برابر آن را به صورت نافله جعل کرده است. این«سَنَّ رَسُولُ اللّٰهِ صلى الله عليه و آله»به معنای عمل مستحب است. در خیلی از موارد، پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم کاری را انجام داده اند که واجب گرديده و از آن تلقى لزوم شده است، اما در این گونه مصادىق آن عمل واجب نبوی مورد نظر نیست، بلكه عمل نبوی به عنوان يك امر راحج و مستحب مورد نظر است.
این اصطلاح «سنت» در اين روايت با اشاره به عمل مستحب نبوی وارد شده است، به قرينه اين كه امام عليه السلام «سن» را در مقابل فریضه قرار داده اند، فریضه هم در همه جا لازم نيست فریضه ى قرآنی باشد، بلكه در مثل اين مورد عمل واجب و عملی که کسی نمیتواند از انجام آن شانه خالی کند مقصود واقع شده است.
در ادامه مى فرمايد:
«وَ فَرَضَ اللّٰهُ فِي السَّنَةِ صَوْمَ شَهْرِ رَمَضَانَ. وَ سَنَّ رَسُولُ اللّٰهِ صلى الله عليه و آله صَوْمَ شَعْبَانَ وَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فِي كُلِّ شَهْرٍ مِثْلَيِ الْفَرِيضَةِ، فَأَجَازَ اللّٰهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- لَهُ ذٰلِكَ»
[۲۲].
این سی روز، روزه ى ماه مبارك رمضان را خدا واجب گردانید، و پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم شصت روز، روزه ى مستحب میگرفت.
پس «سنت» در معنا ومصطلح قبل بر ما صدر عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم اطلاق مى شد كه الأخذ بها هدىً و همه ى موارد واجب و مستحب را كه در كلام و عمل نبى مكرم صلى الله عليه وآله وسلم وارد شده ـ اعم از واجب و مستحب ـ را در بر مى گيرد. اما در اين تعريف دوم وقتی میگوید «سنت»، صرفاً عمل مستحب مقصود است و عمل واجب را در بر نمیگیرد.
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيىٰ بِإِسْنَادِهِ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّٰهِ عليه السلام: «السُّجُودُ عَلَى الْأَرْضِ فَرِيضَةٌ، وَ عَلَى الْخُمْرَةِ سُنَّةٌ»
[۲۳]. یعنی آن چیزی که واجب است «سجود علی الارض» است، اما این حصیر اختصاصی که رویش سجده میکنند، این مستحب است.
در مورد غسل جمعه، غسل عید فطر، غسل عید قربان، امام رضا عليه السلام فرموده است: «عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الْغُسْلِ فِي الْجُمُعَةِ وَ الْأَضْحَى وَ الْفِطْرِ قَالَ سُنَّةٌ وَ لَيْسَ بِفَرِيضَةٍ»
[۲۴]. یعنی واجب نیست.
معناى سوم «سنت»
احکام واجب دو دسته هستند:
یک سری احکام در قرآن ذکر شدهاند که اینها میشود فرض الله.
یک سری احکام در قرآن اشاره نشده است، اینها واجب هستند از طریق پیامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم اینها برای ما وجوبش معلوم شده است. پس ما یک فرض الله داریم، یعنی فرض کتابی، یک سنت داریم یعنی فرض نبوی. فرض هست اما نبوی است. یعنی سنت به معنای مستحب نیست. این معنای دیگر است که سنت گاهی اوقات در برابر فریضه قرار میگیرد در مقابل واجب قرآنی است.
این روایت حسین بن نصر از مصاديق اين مصطلح سوم سنت در روايات است:
«عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ النَّضْرِ الْأَرْمَنِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع الْقَوْمُ يَكُونُونَ فِي السَّفَرِ فَيَمُوتُ مِنْهُمْ مَيِّتٌ وَ مَعَهُمْ جُنُبٌ وَ مَعَهُمْ مَاءٌ قَلِيلٌ قَدْرَ مَا يَكْفِي أَحَدَهُمَا أَيُّهُمَا يَبْدَأُ بِهِ قَالَ يَغْتَسِلُ الْجُنُبُ وَ يُتْرَكُ الْمَيِّتُ لِأَنَّ هَذَا فَرِيضَةٌ وَ هَذَا سُنَّةٌ»
[۲۵].
غسل جنابت چون فریضه است به معنای واجبى كه در قرآن كريم وارد شده است، مقدم میشود، و غسل میت اگرچه واجب است، اما واجبى است كه در قرآن وارد نشده است، بنابراین این مؤخر میشود.
همين طور اين روايت:
ابْنُ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْعَبْدِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّٰهِ عليه السلام عَنْ رَجُلٍ طَافَ بِالْبَيْتِ أُسْبُوعاً طَوَافَ الْفَرِيضَةِ، ثُمَّ سَعىٰ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ أَرْبَعَةَ أَشْوَاطٍ، ثُمَّ غَمَزَهُ بَطْنُهُ، فَخَرَجَ، فَقَضىٰ حَاجَتَهُ، ثُمَّ غَشِيَ أَهْلَهُ؟ قَالَ: «يَغْتَسِلُ، ثُمَّ يَعُودُ، فَيَطُوفُ پثَلَاثَةَ أَشْوَاطٍ، وَ يَسْتَغْفِرُ رَبَّهُ، وَ لَاشَيْءَ عَلَيْهِ». قُلْتُ: فَإِنْ كَانَ طَافَ بِالْبَيْتِ طَوَافَ الْفَرِيضَةِ، فَطَافَ أَرْبَعَةَ أَشْوَاطٍ، ثُمَّ غَمَزَهُ بَطْنُهُ، فَخَرَجَ، فَقَضىٰ حَاجَتَهُ، فَغَشِيَ أَهْلَهُ؟ فَقَالَ: «أَفْسَدَ حَجَّهُ، وَ عَلَيْهِ بَدَنَةٌ، وَ يَغْتَسِلُ، ثُمَّ يَرْجِعُ، فَيَطُوفُ أُسْبُوعاً، ثُمَّ يَسْعىٰ، وَ يَسْتَغْفِرُ رَبَّهُ».
قُلْتُ: كَيْفَ لَمْ تَجْعَلْ عَلَيْهِ حِينَ غَشِيَ أَهْلَهُ قَبْلَ أَنْ يَفْرُغَ مِنْ سَعْيِهِ كَمَا جَعَلْتَ عَلَيْهِ هَدْياً حِينَ غَشِيَ أَهْلَهُ قَبْلَ أَنْ يَفْرُغَ مِنْ طَوَافِهِ؟
قَالَ: «إِنَّ الطَّوَافَ فَرِيضَةٌ، وَ فِيهِ صَلَاةٌ، وَ السَّعْيَ سُنَّةٌ مِنْ رَسُولِ اللّٰهِ صلى الله عليه و آله».
قُلْتُ: أَ لَيْسَ اللّٰهُ يَقُولُ: «إِنَّ الصَّفٰا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعٰائِرِ اللّٰهِ»
قَالَ: «بَلىٰ، وَ لٰكِنْ قَدْ قَالَ فِيهِمَا: «وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللّٰهَ شٰاكِرٌ عَلِيمٌ» فَلَوْ كَانَ السَّعْيُ فَرِيضَةً، لَمْ يَقُلْ: فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً
[۲۶]».
چند مطلب در این روایت وجود دارد یکی دعوایی است راجع به حکم آمیزش قبل از پایان طواف، یا قبل از پایان سعی، که بحث آن مفصل است و خارج از موضوع ما بنابر این کاری با آن مسأله نداریم.
مطلب مهمی که مد نظر ماست این استدلال امام است. مستند کردن تفاوت بین این دو، به خاطر اینکه طواف فریضه است و سعی سنت است ووجوب خود را از سنت می گیرد. این مطلب شاهد معنایی است که ما در مقما بیان آن هستیم.
اشکال راوی بر مطلب امام هم بسیار جالب است و خود شاهد دیگری بر این معناست. میگوید: که شما چطور میگویید که طواف فرض کتابی است در مقابل سعی، در حالی که «سعی» هم در قرآن آمده است؟
قُلْتُ: أَ لَيْسَ اللّٰهُ يَقُولُ: «إِنَّ الصَّفٰا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعٰائِرِ اللّٰهِ»
قَالَ: «بَلىٰ، وَ لٰكِنْ قَدْ قَالَ فِيهِمَا: «وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللّٰهَ شٰاكِرٌ عَلِيمٌ» فَلَوْ كَانَ السَّعْيُ فَرِيضَةً، لَمْ يَقُلْ: فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً».
اما می فرمايد: آن چه که آیه بر آن دلالت دارد پسندیده بودن عمل است، اما فرضش از کجا آمده؟ فرض به معنای وجوب از کجا آمد؟، «سعی» مسلماً واجب است، اگرچه در قرآن هم مورد اشاره قرار گرفته است، ولی وجوبش از قرآن استفاده نمی شود، بلکه دلیل از سنت نبوی بر وجوب آن اقامه می گردد.
در روایت دیگر این گونه آمده است:
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ حُكَيْمٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الصَّيْرَفِيِّ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا، قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللّٰهِ عليه السلام عَنِ السَّعْيِ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ: فَرِيضَةٌ، أَمْ سُنَّةٌ؟ فَقَالَ: «فَرِيضَةٌ».
[۲۷]
جمع بین این دو روایت که چطور یک جا «سعی» فریضه دانسته شده است و یک جا سنت، چگونه خواهد بود؟
شايد بتوان گفت سخن امام صادق علیه السلام درباره ی سنت بودن «سعی» به معنای آن است که وجوب و فرض این عمل از جهت سنت احراز میشود نه از ظاهر قرآن، و این سخن به معنای آن نیست که تلقی از «سنت» همانند تلقی مستحبات است.
اگر ظاهر این دو روایت را ببینید، به نظر میرسد با هم تفاوت و تغایر دارند، اما این که چرا اینجا فریضه توصیف شده است و در آن روایت فریضه بودن از آن نفی شده است، به این وجه است که آنجا اشاره به فرض قرآنی دارد و اینجا به لزوم و وجوب و ضرورت دارد یعنی تأکید بر این نکته که اگر چه وجوب آن از غیر قرآن به دست می آيد اما اين مطلب چیزی از فرض بودن و لزوم آن نمی کاهد.
مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْوُقُوفُ بِالْمَشْعَرِ فَرِيضَةٌ وَ الْوُقُوفُ بِعَرَفَةَ سُنَّةٌ.
[۲۸]
لَا يَعْتَرِضُ مَا ذَكَرْنَاهُ لِأَنَّ الْمُرَادَ بِهَذَا الْخَبَرِ أَنَّ فَرْضَهُ عُرِفَ مِنْ جِهَةِ السُّنَّةِ دُونَ النَّصِّ مِنْ ظَاهِرِ الْقُرْآنِ وَ مَا عُرِفَ فَرْضُهُ مِنْ جِهَةِ السُّنَّةِ جَازَ أَنْ يُطْلَقَ عَلَيْهِ الِاسْمُ بِأَنَّهُ سُنَّةٌ وَ قَدْ بَيَّنَّا ذَلِكَ فِي غَيْرِ مَوْضِعٍ وَ لَيْسَ كَذَلِكَ الْوُقُوفُ بِالْمَشْعَرِ لِأَنَّ فَرْضَهُ يُعْلَمُ بِظَاهِرِ الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى- فَإِذٰا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفٰاتٍ فَاذْكُرُوا اللّٰهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرٰامِ فَأَوْجَبَ عَلَيْنَا ذِكْرَهُ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَ لَمْ يَكُنْ فِي ظَاهِرِ الْقُرْآنِ أَمْرٌ بِالْوُقُوفِ بِعَرَفَاتٍ فَلِأَجْلِ ذَلِكَ أُضِيفَ إِلَى السُّنَّةِ وَ أَمَّا الَّذِي يَدُلُّ عَلَى أَنَّ الْوُقُوفَ- بِالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ فَرِيضَةٌ الْآيَةُ وَ الْخَبَرُ الْمُتَقَدِّمُ أَيْضاً وَ هُوَ قَوْلُهُ الْوُقُوفُ بِالْمَشْعَرِ فَرِيضَةٌ.
[۲۹]
معنای چهارم «سنت»
معنای چهارم «سنت» به معنای سبک رفتار، یعنی عمل مستمر است، و مفهوم مقابل آن عملی است که یک بار انجام شود.
اين معنا اگرچه به معنای لغوی نزدیک است و قریب است. اما وقتی میگویند «سنت» مفهومی مانند «سیره» یعنی عملی مستمر و همیشگی پیامبر اکرم صلی الله عليه وآله وسلم از آن اراده می شود.
به عنوان مثال اين روايت را ملاحظه کنيد:
حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِيُّ السَّمَرْقَنْدِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِيهِ أَبِي النَّصْرِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْوَلِيدِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: خَمْسٌ لَا أَدَعُهُنَّ حَتَّى الْمَمَاتِ الْأَكْلُ عَلَى الْحَضِيضِ مَعَ الْعَبِيدِ وَ رُكُوبِيَ الْحِمَارَ مُؤْكَفاً وَ حَلْبِيَ الْعَنْزَ بِيَدِي وَ لُبْسُ الصُّوفِ وَ التَّسْلِيمُ عَلَى الصِّبْيَانِ لِيَكُونَ ذَلِكَ سُنَّةً مِنْ بَعْدِي.
[۳۰]
میفرماید: میخواهم همه ی اینها بعد از من«سنت» بشود، اینها را آن قدر تکرار میکنم، تا سنت شود و به عنوان یک عمل مستمر در جامعه جريان يابد.
از همين قبيل است مفهوم «سنن النبي صلی الله عليه وآله وسلم» در کتاب علامه طباطبایی، ايشان اینگونه سنن را مطرح کرده است.
اما نکته ی قابل ملاحظه ای که اینجا وجود دارد آن است که: روش ممکن است یک مورد خارجی بیشتر نداشته باشد، یعنی ممکن است چیزی سیره و روش باشد ولی تنها یک بار در خارج اتفاق بیفتد. مثلاً خطبه خواندن حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها، یکبار بیشتر اتفاق نیفتاده است. اما به عنوان يک «سنت» از جانب ايشان میتواند مورد اشاره قرار بگیرد، به اين معنا که در مواقع مشابه این فعل قابلیت تکرار دارد. يعنی درست است که این فعل یکبار انجام شده است، اما بازگوکننده يک روش و سبک رفتار است.
پس اين معنای «سنت» گاه ناظر به آن عملی است که پیامبر اکرم صلی الله عليه وآله وسلم به صورت مستمر و مکرر مرتکب آن می شده اند مثلاً هر روز با کودکان روبرو میشدند و هر روز سلام میکردند تا به عنوان يک سبک رفتار و سنت نهادينه شود. اما گاهی ناظر به عملی است که شايد تنها یکبار در عمر شريف پیامبر اکرم صلی الله عليه وآله اتفاق افتاده است، ولی این عمل، از یک فرهنگی پیروی میکند، و آن فرهنگ مبين اين نکته است که اگر شرايط مشابه ده بار دیگر هم تکرار میشد، همین شیوه رفتار از ايشان صادر می گشت. بنابر این، مفهوم حاصل از آن هم به «سنت»تبدیل میشود. پس سنت الان از دو زاویه دیده میشد. یک آن کاری که پیامبر اکرم خودشان مستمراً انجام میدادند و دوم اینکه ما عمل پیامبر را یکبار بیشتر نداریم.
همان طور که امام سجاد عليه السلام راجع به شیوه ی أمیرالمؤمنین عليه السلام در جنگ جمل فرمودند:
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْوَشَّاءِ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ، قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللّٰهِ عَلَيْهِمَا: إِنَّ عَلِيّاً عليه السلام سَارَ فِي أَهْلِ الْقِبْلَةِ بِخِلَافِ سِيرَةِ رَسُولِ اللّٰهِ صلى الله عليه و آله فِي أَهْلِ الشِّرْكِ. قَالَ: فَغَضِبَ، ثُمَّ جَلَسَ، ثُمَّ قَالَ: «سَارَ- وَاللّٰهِ- فِيهِمْ بِسِيرَةِ رَسُولِ اللّٰهِ صلى الله عليه و آله يَوْمَ الْفَتْحِ إِنَّ عَلِيّاً عليه السلام كَتَبَ إِلىٰ مَالِكٍ- وَهُوَ عَلىٰ مُقَدِّمَتِهِ يَوْمَ الْبَصْرَةِ- بِأَنْ لَايَطْعُنَ فِي غَيْرِ مُقْبِلٍ، وَلَا يَقْتُلَ مُدْبِراً، وَلَا يُجِيزَ عَلىٰ جَرِيحٍ، وَمَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ، فَأَخَذَ الْكِتَابَ، فَوَضَعَهُ بَيْنَ يَدَيْهِ عَلَى الْقَرَبُوسِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَقْرَأَهُ ، ثُمَّ قَالَ : اقْتُلُوا، فَقَتَلَهُمْ حَتّىٰ أَدْخَلَهُمْ سِكَكَ الْبَصْرَةِ، ثُمَّ فَتَحَ الْكِتَابَ ، فَقَرَأَهُ ، ثُمَّ أَمَرَ مُنَادِياً، فَنَادىٰ بِمَا فِي الْكِتَابِ».
[۳۱]
در مورد امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشريف نيز این را داریم، که ایشان وقتی ظهور میکنند به کدام سنت عمل میکنند؟ سنت پیامبر اکرم صلی الله عليه وآله وسلم یا سنت أمیرالمؤمنین عليه السلام در جنگ نهروان. همه ی اين ها با فرض اين است که ما توجه به اين نکته داشته باشيم که اين رفتارها تنها یکبار اتفاق افتاده است اما بر آن اصطلاح «سنت» اطلاق شده است.
والحمد لله رب العالمين
[۱]- معجم مقائيس اللغة: ج ص ۶۰.
[۲]- معجم مقائيس اللغة: ج ص ۶۰.
[۳]- الصحاح: ج ص ۲۱۳۸.
[۴]- النهاية في غريب الحديث و الأثر: ج ۲ ص ۴۰۹.
[۵]- الأحزاب: ۶۲.
[۶]- الفتح: ۲۳.
[۷]- الأحزاب: ۳۸.
[۸]- الإسراء: ۷۷.
[۹]- فاطر: ۴۳.
[۱۰]- الكافي: ج ص ۳۷۲ ح ۸۲۱۷/ ۱، تهذيب الأحكام: ج ص ۱۲۴ ح ۲۱۷- ۱.
[۱۱]- تأويل الدعائم: ج ص ۱۳۱.
[۱۲]- بحث آن در جلسه دوم گذشت.
[۱۳]- معاني الأخبار: ص ۱۵۴ ح ۳.
[۱۴]. تحف العقول: ص ۲۱۱.
[۱۵]- الأمالي (الشيخ الطوسي): ص ۳۸۵ ح ۸۳۸- ۸۹.
[۱۶]- نهج البلاغة: ص ۴۲۸.
[۱۷]- عبارات و روایات متفاوت است، ولی مقصود یکی است.
[۱۸]- مستندات اين بحث مانند روايت حديثي حديث أبي و...فراوان است كه در جاى خود بحث خواهد شد ان شاء الله.
[۱۹]- الكافي: ج ص ۳۲۱ ح ۵۲۴۵/۶، تهذيب الأحكام ج ص ۲۴ ح ۸۳/۲.
[۲۰]- الأمالي الصدوق: ص ۷۴۳.
[۲۱]- الكافي: ج ۱ ص ۶۶۲ - ۶۶۴ ح۶۹۷/ ۴؛ رواية فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ، عن أبي عبد الله عليه السلام.
[۲۲]- الكافي: ج ۱ ص ۶۶۲ - ۶۶۴ ح۶۹۷/ ۴؛ رواية فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ، عن أبي عبد الله عليه السلام.
[۲۳]- الكافي: ج ص ۲۰۰ ح ۵۰۶۲/ ۸.
[۲۴]- تهذيب الأحكام: ج ص ۱۱۲ ح ۲۷.
[۲۵]- تهذيب الأحكام: ج ۱ ص ۱۱۰ ح ۱۹.
[۲۶]- الكافي: ج ص ۴۹۵ ح ۷۳۹۵/ ۷.
[۲۷]- الكافي: ج ص ۶۴۷ ح ۷۶۳۶/ ۹.
[۲۸]- تهذيب الأحكام: ج ص ۲۸۷ ح ۹۷۷- ۱۴.
[۲۹]- تهذيب الأحكام: ج ص ۲۸۷.
[۳۰]- علل الشرائع: ج ۱ ص ۱۳۰ ح ۱.
[۳۱]- الكافي: ج ص ۴۲۳ ح ۸۲۴۶/ ۳.