در اختيار مى داشتند و بر كوى و برزن، بر مسجد و مجتمع مى شنيدند كه پيامبر(ص) چون ابوسفيان را سوار بر استرى ديد به همراه فرزندانش ـ در حالى كه از پيش و پس استر مى رفتند ـ فرمود: 
 اللّهمّ العن القائد والسائق والراكب. ۱
 ديگر زمينه اى نمى ماند كه ابوهريره حديث بسازد و به پيامبر نسبت دهد و بپراكند كه: 
 انّ اللّه ائتمن على وحيه ثلاثة: أنا و جبرئيل و معاوية وكاد أن يبعث معاوية نبيّا…! 
 شگفتا، معاويه و امين بودن؟! معاويه و همبرى با پيامبر؟! سيوطى آن را نقل كرده و نوشته است كه: 
 نسايى و ابن حيان گفته اند سخنى است باطل و برساخته. ۲
 روانشاد استاد محمد تقى شريعتى ـ رضوان اللّه عليه ـ به اين نكته اشارتى ظريف دارد. آن بزرگوار نوشته است: 
 ظلم بسيار قبيحى كردند كسانى كه نگذاشتند پيغمبر(ص)، آن معلّم و مفسّر را براى آخرين دفعه كتبا معرفى كند، و بعد هم از كتابت و روايت حديث جلو گرفتند و مسلمانها را به رنج و زحمت بسيار (بلكه گمراهى آشكار) انداختند؛ زيرا از طرفى اينها از نقل و ثبت احاديث نبوى جلو گرفتند و از طرفى ديگر، معاويه دستور جعل روايت و حديث در فضيلت خلفاى سه گانه و مذمت خاندان پيامبر و بخصوص شخص على(ع) مى دهد و…. ۳
 اگر حديث تدوين مى شد و نشر مى يافت و فضايل على مى گسترد و به گوش همگان مى رسيد، ديگر چه مجالى براى جعل و وضع فضايل صحابيان و خلفا؟! اگر مردمان به درستى مى دانستند كه كى، كى است و از كلام رسول اللّه(ص) اين همه را مى شنيدند و
                         
                        
                            1.وقعة صفين، ص۲۲۰
2.اللئالى المصنوعة، ج۱، ص۴۱۷
3.خلافت و ولايت از ديدگاه قرآن و سنّت، ص۱۵۹