مخالفان نگارش حديث در صدر اسلام(2) - صفحه 67

در دومين روايت از رويارويى حمّاد و ابراهيم، حمّاد در هنگام پرسش از ابراهيم، همراه با خود،«اطراف» دارد. ۱ مالك يادآور مى شود كه، آن گاه كه زهرى نزد آنها آمد، چگونه«اطرافى» را فراهم كردند تا بتوانند از او در مورد آنها پرسش كنند. ۲
يحيى[ ابن معين] (م 233) با اشاره به حمّادبن سلمه، مى گويد:«من اطرافى را از(حديث هاى) او از فلان و فلان به دست مى آوردم. سپس[با آنها] نزد حمّاد مى رفتم و او بر من املا مى كرد». ۳ در نخستين سفر حج، ابن حنبل با خود«اطرافى» از يك عالم مدنى داشت؛ اما نتوانست به مدينه رود و چيزى از او بشنود. ۴ بنابر اين، به نظر مى رسد كه ماهيت اطراف تا اندازه اى به قرار زير باشد: ب از طريق الف، نوشته هايى از حديث هايى را كه ج نقل كرده در اختيار دارد. سپس همراه با اين يادداشت ها نزد ج مى رود و از او مى خواهد تا حديث هاى مورد بحث را به صورت صحيح شفاهى براى او نقل كند؛ ۵ اما در نخستين روايت از داستان رويارويى[حمّاد و ابراهيم]، به نظر مى رسد كه«اطراف»، يادداشتى است كه

1.طبقات، ج۷، ص۱۹۰، س۱۷

2.علل، ج۳، ص۲۳۸، شماره۵۰۴۸

3.فسوى، معرفة، ج۲، ص۱۳۳، س۱۴(كنت أخذت له أطرافا من فلان… ثمّ أجىء الى حمّاد فيملى علىّ). براى آگاهى از كاربرد«لـ»[كه بر سر«اَطْرَاف» مى آيد.م]، مقايسه كنيد: همان، ص۲۴۲، س۵؛ اما مقايسه كنيد: طبقات، ج۵، ص۳۵۳، س۲۳، جايى كه سفيان بن عيينه«اطراف» را به ايوب مى نويسد(كتبت لأيوب أطرافا)، و آنگاه ابن دينار در مورد آنها پرسش هايى مى كند(نيز مقايسه كنيد با: Motzki, Anfange, pp. ۲۳۵f، جايى كه به نظر مى رسد اين حديث، غلط تعبير شده است).

4.علل، ج۱، ص۵۶۰، شماره۱۳۳۸

5.براى ديدن كاربرد قياسى فعل«اطرف»، نك: ابن ابى حاتم، تقدمةالمعرفة، حيدرآباد، ۱۹۵۲، ص۶۸، س۳. در اينجا شعبه اظهار مى دارد كه هرگاه سفيان ثورى به من«اطراف» مى داد(اطرف لى، تفسير شده به:«عطانى طرف حديث عن شيخ») و من آن را در نزد خود راوى(شيخ) مقابله مى كردم، پيوسته با آنچه سفيان گفته بود مطابقت داشت.

صفحه از 71