ديدگاه هاى مختلفى در اين باب مواجه مى شويم. از جمله ديدگاه هاى مهم و مطرحى كه برخى دانشوران ملتزم و عقيده مند جهان اسلام، به صورت جدى، از آن جانبدارى مى كنند، اين است كه افول فلسفه و انديشه عقلى موجب پسرفت جهان اسلام گرديد. آنان بر اين مدعاى خود، براهينِ به باور خود، استوارى نيز اقامه مى كنند؛ كه البته در محل خود قابل بحث و مناقشه است. تحليل اين مسأله و نحوه مواجهه با ابعاد و زواياى مختلف آن و طرح جواب هاى احتمالى و تبيين ديدگاه هاى مختلفى كه در اين موضوع ابراز شده، مى تواند زواياى مختلف اين بحث را به نحو مطلوبى شفاف و روشن سازد.
7. عدالت طلبى ـكه يكى از آرمان هاى والاى تفكيك است ـ آرمانى به قدمت جامعه بشرى و يكى از خصايص فطرى انسان است. در باب نحوه تحقق اين آرمان و چگونگى وصول به اين هدف مقدس و والا گفت وگوهاى بسيار شده و مى شود. دانش و تجربه بشرى گام هاى عملى و ملموس در راه تحقق اين هدف برداشته است. آيا بهتر نيست ما مسلمانان نيز لختى چشم از مباحث نظرى محض در اين باره برداشته، به تجارب بشر بما هو بشر تمكين نماييم؟
8. در برخى موارد ـكه خوانندگان به خوبى آن را درمى يابندـ مؤلف محترم در بحث از لوازم و پيامدهاى منطقى كه بر برخى آموزه ها مترتب مى شود، به اشاره اى اكتفا كرده و شايد از باب پاره اى ملاحظات ديگر، متعرض همه نتايج متصور نشده است؛ حال آنكه بهتر بود اين مسأله بيشتر كاويده مى شد و لوازم منطقى اين نگرش بيان مى گشت.
9. استاد حكيمى بر لزوم استفاده از احاديث معصومان اشاره ها دارد و حتى مى توان اين مسأله را نقطه عزيمت فكرى ايشان قلمداد نمود. حال، جاى اين پرسش است كه آيا ايشان شيوه اى و روشى براى بررسى، تحليل و جرح و تعديل احاديث دارند و آيا شيوه اى براى شناسايى و مواجهه با احاديث مجعولى كه به دلايل گوناگونى در كنار احاديث صحيح جاى گرفته و با آنها درآميخته شده است، به دست داده اند؟ اى كاش مؤلف، اين مسأله را نيز مد نظر قرار مى داد و به اشاره اى گذرا در اين باره اكتفا نمى كرد.
10. سرانجام، آنكه خوب بود مؤلف به آراى ديگران درباره تفكيك و بنيانگذاران اين مكتب اشاره اى مى كرد و آن را به بحث مى گذاشت.
اميد كه اين كتاب، بسترى براى بحث هاى جدّى در باب نسبت عقل و دين و نقش عقل در فهم نصوص دينى، بويژه احاديث معصومان(ع) گردد؛ همان طور كه عالمان ما به حق گفته اند: «إن حياة العلم بالنقد و الردّ»؛ شكوفايى مباحث درون دينى به خصوص در حوزه علوم حديث در گرو طرح و تحليل و احياناً نقد آراى طرح شده در اين عرصه است. كتاب حاضر نيز گامى است در اين وادى.