درنگي در رؤياي خلوص؛ بازخواني مكتب تفكيك - صفحه 182

مصلحت سنجى ها را به كنارى نهاده، صرفاً در مقام دفاع از عقيده اى كه به باور وى استوار است و نقد درك و دريافتى كه به نظر وى خطاست، دست به قلم ببرد و اثرى بيافريند كه نقطه عطفى است در ادبيات نقادى در كشور ما. مؤلف رؤياى خلوص خطر كرده و در اين وادى خطير گام نهاده و اما تا چه حد توفيق يافته است، بايد خوانندگان اين اثر داورى نمايند.

ساختار و محتواى كتاب

مؤلف در اين نوشته در پى آن است تا روايتى از مكتب تفكيك را گزارش و تحليل كند. وى طى دو بخش مى كوشد تا نشان دهد كه اين روايت، نه به لحاظ معرفتى قابل دفاع است و نه از منظر اخلاقى پذيرفتنى. كتاب حاضر، مشتمل بر چهار قسمت است: مقدمه، بخش اول، بخش دوم و تكمله. مؤلف در مقدمه، پيشينه اين بحث را روشن مى سازد و ادبيات مربوط به اين مسأله را مى كاود و به منابعى اشاره مى كند كه در اين باب نگاشته شده است. آن گاه، به فرضيه هاى بحث؛ از جمله، امكان ناپذيرى تفكيك اشاره مى كند و سپس به تعيين دامنه بحث مى پردازد و از ميان دعاوى مختلفِ اين نگرش تفكيكى، تنها مسأله امكان يا عدم امكان تفكيك را در چاچوب تحقيق خود معرفى مى نمايد و از ميان تقريرات مختلفى كه مى توان از اين مكتب به دست داد، تنها تقرير تازه آن را محور بررسى خود قرار مى دهد. پايان اين مقدمه به مخاطرات تحقيق اختصاص يافته است.
بخش اول، شامل سه فصل است. مؤلف، در فصل نخست، پيشينه و اصول مكتب تفكيك را معرفى مى نمايد. به گزارش مؤلف، اين نگرش طى حدود هشت دهه قبل در خراسان شكل گرفت و كسانى چون سيد موسى زرآبادى، ميرزا مهدى اصفهانى و شيخ مجتبى قزوينى بنيانگذار آن به شمار مى روند. تكيه عمده بنيانگذاران تفكيك بر جداسازى دين از عقل بشرى و يافته هاى انسانى استوار بود و آنان در اين راه به مخالفت با فلسفه و عرفان برخاستند. طى دو دهه اخير، تقرير تازه اى از اين مكتب به دست استاد ارجمند محمدرضا حكيمى صورت بسته و ايشان كوشيده تا از اين مكتب، روايت مقبولى ارائه كند.
بنا به نظر مؤلف، اين تقرير، حداقل از سه جهت با نگرش بنيانگذاران تفكيكْ متفاوت است: نخست، نسبت ميان وحى و عقل و كشف كه از نظر نسل اوليه تباين و جدايى كامل بود و در تقرير جديد، جاى خود را به تفسير ملايم ترى مى دهد و استاد حكيمى به جاى «تباين كلى» از «عدم تساوى كلى» نام مى برد و به اين ترتيب، نوعى همپوشى ميان اين سه را مى پذيرد.
دومين تفاوت، آن است كه بنيان گذاران اصلى، فلسفه و عرفان را طرد مى كردند،

صفحه از 189