تفكيكى، به اين نتيجه مى رسد كه اين نگرش حتى از سوى مروجان آن در عمل رعايت نشده است.
دومين بخش كتاب، به نقد اخلاقى اين روايت از مكتب تفكيك مى پردازد و طى چهار فصل، خطاهاى اخلاقى اى را كه در تبيين و دفاع از اين مكتب و نقد مخالفان آن صورت بسته است، برمى شمارد. مؤلف، بر اين باور است كه اگر هم آموزه هاى مكتب تفكيك پذيرفتنى باشند، براى ترويج آن چنان خطاهاى اخلاقى تحقق يافته است كه آن را ناپذيرفتنى مى نمايد. مؤلف در آغاز اين بخش، معيارهاى نقد اخلاقى را معين ساخته، مى كوشد با استناد به آموزه هاى دينى، ملاكى به دست دهد تا بتواند بر اساس آن، دست به نقد بزند.
از منظر نويسنده، خطاهاى اخلاقى تقرير تازه مكتب تفكيك عبارت است از: انتحال شخصيت، نسبت نادرست به افراد مختلف، استفاده از انواع مغالطات منطقى و بستن راه نقد و تحقير ناقدان.
فصل اول اين بخش با عنوان «انتحال شخصيت»، در پى آن است تا نشان دهد كه استاد حكيمى براى اثبات حقانيت مكتب تفكيك، علامه طباطبايى را به ناروا همسو با مكتب تفكيك معرفى كرده و حتى ملا صدراى فيلسوف را تفكيكى نمايانده است.
استاد حكيمى با نقل دو سخن از علامه طباطبايى، مدعى شده است كه ايشان در موافقت با مكتب تفكيك سخن گفته است. ايشان اين دو سخن را در آثار مختلف خود نقل كرده، به شرح و تفسير آنها پرداخته و حتى كسانى را به باوراندن آنها واداشته است. نخستين سخن، به نقل استاد حكيمى، آن است كه علامه طباطبايى در الميزان گفته است:
جمع بين قرآن و فلسفه و عرفان، از محالات است؛ مانند محالات رياضى. بزرگانى در اين راه تلاش بسيار كرده اند، با وجود همه اين تلاش ها، اختلاف ريشه اى ميان اين سه طريق به حال خود باقى است و كوشش هاى فراوانى كه براى ريشه كن كردن اين اختلاف و خاموش كردن اين آتش به عمل آمده است، به عكس نتيجه داده است؛ يعنى ريشه اى تر شدن اختلاف، و شعله ورتر شدن آتش ناسازگارى.
بنا به جست وجو و نظر مؤلف، اين سخن دقيقاً از علامه نيست و نقل آن نيز با امانت صورت نگرفته است. علامه در آثار متعدد، خود بر همسويى وحى و عقل و كشف تأكيد مى كند و حتى اثبات معارف دينى را بى اصول فلسفى ناممكن مى شمارد.
مؤلف، پس از اشاره به مبناى علامه در اين باره و نقل سخنان متعددى از وى، نشان مى دهد كه استاد حكيمى در اينجا به خطا رفته و سخن علامه درست نقل نشده است. مطلب از اين قرار است كه در تفسير الميزان