درنگي در رؤياي خلوص؛ بازخواني مكتب تفكيك - صفحه 188

ايشان به همين دليل با عرفان، به دليل خاستگاه هندى آن، مخالفت كرده، آن را تخطئه مى كند.
مؤلف در اينجا نشان داده است كه استاد، به جاى استدلال بر ضد فلسفه يا عرفان، به مغالطه منشأ دست زده است؛ حال، آنكه حق يا باطل بودن يك انديشه ربطى به خاستگاه جغرافيايى آن ندارد و به گفته علامه طباطبايى: «حق، حق است؛ هرجا باشد و هرگونه به دست آيد و از هرجا گرفته شود».
دومين مغالطه، مغالطه خلطانگيزه و انگيخته است. استاد، اين گونه استدلال مى كنند كه چون فلسفه با انگيزه خاصى وارد جهان اسلام شد، پس نادرست است. حال، آنكه سوء استفاده يا حُسْن استفاده كسانى از انديشه و فكرى، دليل بر درستى يا نادرستى آن به شمار نمى رود؛ بارها شاهد بوده ايم كه از مفاهيم مقدس سوء استفاده ها شده است. آيا اگر كسى از دين يا قرآن سوء استفاده كرد، مى توان دين يا قرآن را متهم نمود؟
سومين مغالطه ارتكابى، مغالطه پهلوان پنبه است؛ به اين معنا كه استاد، هنگامى كه مى خواهند انديشه يا فكرى را كه قبول ندارند، نقد كنند، چنان تصوير مضحك و مخدوشى از آن ارائه مى كنند كه اساساً ديگر نياز به نقد ندارد. اما اين كار، خلاف انصاف و امانت دارى علمى و اخلاق اسلامى است.
چهارمين مغالطه در نوشته هاى استاد حكيمى، مغالطه مسموم كردن چاه است؛ يعنى ايشان مكتب خود را عين قرآن و اسلام دانسته، پيشاپيش، كسانى را كه در پى نقد اين مكتب هستند، مخالف اسلام و اهل بيت(ع) وانمود مى كند و به اين ترتيب، مخالفان خود را وادار به سكوت يا متهم شدن مى كند؛ براى مثال، ايشان اين گونه مخالفان خود را از هرگونه مخالفتى با اين جريان برحذر مى دارد:
و كسانى بايد بدانند كه طرف آنان ما نيستيم؛ اگر نيك بنگرند، و از برخى ملاحظات و عناوين دل بكنند، به خوبى در مى يابند، كه قرآن كريم و اهل بيت(ع) و خلوص و استغناى معارفِ قرآنى و اوصيايى (كه در شناخت حقايق، به هيچ نحله و فلسفه و عرفان و افكارى ـ از قديم و جديد و شرق و غرب ـ نيازمند نيستند)، طرف ايشان اند نه ما. (ص 308)
اين مغالطه بارها به دست ايشان انجام مى گيرد و مانع حركت سالم نقد مى گردد.
پنجمين مغالطه، نقل قول هاى ناقصى است كه بارها به وسيله ايشان انجام شده است. نقل قول ناقص در جايى كه صدر و ذيل كاملاً تعيين كننده باشند و معناى آن را دگرگون سازد، مغالطه است و موجب بدفهمى شخصى مى شود كه سخن از او نقل شده است؛ نمونه كامل اين مغالطه در جايى است كه كسى جمله «لا اله إلا اللّه» را تقطيع كند و تنها نيمه اول آن را نقل كند، يا نماز نخواند و آن را به آيه اى از قرآن مستند نمايد

صفحه از 189