ابراهيم بن محمّد بن فارس نيشابورى، از اصحاب امام هادى عليه السلام و امام عسكرى عليه السلام است. شيخ كشّى از عيّاشى در باره اين شخص پرسيده، و او جواب داده كه: در باره خود اين شخص، اشكال وجود ندارد؛ امّا اشكال در برخى افرادى است كه وى از آنها روايت مىكند . از اين رو، علّامه حلّى و ابن داوود، او را در بخش اوّل كتابهايشان آوردهاند. شيخ موسى زنجانى گفته است: [خبر] وى حَسَن در حدّ صحيح است (رجال الطوسى: ص ۳۸۳ ش ۵۶۴۰ و ص ۳۹۷ ش ۵۸۲۶، رجال البرقى: ص ۶۰ و ص ۱۸ ش ۳۲، رجال الكشّى: ج ۲ ص ۸۱۲ ش ۱۰۱۴، خلاصة الأقوال: ص ۷ ش ۲۵، رجال ابن داوود: ص ۳۳ ش ۳۲، الجامع فى الرجال: ص ۶۵).
ابراهيم بن محمّد بن فارس نيشابورى گفت: هنگامى كه حاكم، عمرو بن عوف - كه مردى سختگير و شيفته كشتن شيعيان بود - ، آهنگ كشتن مرا نمود و من باخبر شدم و ترسى بزرگ ، مرا در بر گرفت، با خانواده و دوستانم خداحافظى كردم و به سامرّا و خانه امام عسكرى عليه السلام رفتم تا با آن حضرت وداع كنم و سپس بگريزم. هنگامى كه بر امام عليه السلام وارد شدم، پسرى را ديدم كه در كنار ايشان نشسته بود و چهرهاش مانند ماه شب چهارده مىدرخشيد، به گونهاى كه من از نور و درخشش او حيران ماندم و نزديك بود ترس و قصد فرارم را از ياد ببرم.
آن پسر فرمود : «اى ابراهيم ! فرار نكن كه خداوند - تبارك و تعالى - به زودى ، تو را از شرّ او آسوده خواهد كرد».
حيرت من بيشتر شد و به امام عسكرى عليه السلام گفتم : اى سَرور من ! خدا مرا فدايت كند ! او كيست كه از درونم به من خبر مىدهد؟!
فرمود: «فرزندم و جانشينم پس از من، و او كسى است كه غيبتى طولانى خواهد داشت و پس از پُر شدن زمين از ظلم و ستم، آن را از عدل و داد ، پر مىكند» .
از نامش پرسيدم . فرمود: «او همنام پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله و همكنيه اوست و براى كسى حلال نيست كه او را به نامش يا كنيهاش بخواند تا آن گاه كه خداوند ، دولت و سلطنت او را آشكار كند [و بر همه غلبه دهد] . اى ابراهيم ! آنچه را امروز ديدى و از ما شنيدى، پنهان بدار، جز از اهلش».
من بر آن دو و پدرانشان درود فرستادم و با يارى جستن از فضل خداى متعال و با اطمينان به آنچه از صاحب الأمر عليه السلام شنيده بودم ، بيرون آمدم [و نگريختم].[۱]
[۱]
مستدرك الوسائل: ج ۱۲ ص ۲۸۱ ح ۱۴۰۹۶ (به نقل از : الغيبة ، فضل بن شاذان) . نيز ، ر. ك: إثبات الهداة: ج ۳ ص ۷۰۰ ح ۱۳۶ .