مير نورالدين نعمت اللَّه بن مير عبداللَّه ولى، از مشاهير صوفيه در سال ۷۳۱ ق در شهر حلب از پدرى عرب (از سادات علوى) ومادرى ايرانى به دنيا آمد. به نقاط مختلفى سفر كرد و افزون بر صد سال زيست. ربع آخر عمر خود را در ماهان كرمان سپرى كرد وقبر او آن جاست. در سال ۸۳۲ وبه قولى ۸۳۴ در گذشت. اشعار فراوانى از او بر مذاق تصوف وعرفان بر جاى مانده. قصيدهاى از ديوان او با رديف «مىبينم» كه شكل پيشگويى از آينده تا ظهور امام مهدى عليه السلام را دارد، بسيار مشهور شده است. در اين قصيده، دخل وتصرفهاى بسيار شده و برخى خواستهاند وقايع مهمى را از آن استخراج كنند كه محل تأمّل است. ما اين قصيده را از نسخهاى معتبر كه كتابت سال ۹۹۶ ق است (كتابخانه مجلس، نسخه ش ۱۳۴۸۴) و با چند نسخه خطى ديگر - كه در كتابخانه مجلس موجود است - ، هماهنگ است، نقل مىكنيم (ر. ك : ديوان شاه نعمت اللَّه ولى) .
شعر او در مدح امام مهدی(ع):
قدرت كردگار مىبينم حالت روزگار مىبينم
حكم[۱]
امسال صورتى دگر است نه چو پيرار و پار مىبينم
از نجوم اين سخن نمىگويم بلكه از كردگار مىبينم
غين در دال[۲]
چون گذشت از سال بوالعجب كار و بار مىبينم
در[۳]
خراسان و مصر و شام و عراق فتنه و كار زار مىبينم
گرد آئينه ضمير جهان گرد و زنگ و غبار مىبينم
همه را حال مىشود ديگر گر يكى در[۴]
هزار مىبينم
ظلمت ظلم ظالمان ديار بى حد و بى شمار مىبينم
قصه بس غريب مىشنوم غصه درد يار[۵]
مىبينم
جنگ و آشوب و فتنه و بيداد از يمين و يسار[۶]
مىبينم
غارت و قتل و لشكر بسيار در ميان و كنار[۷]
مىبينم
بنده را خواجه وش همىيابم خواجه را بندهوار مىبينم
بس فرومايگان بى حاصل عامل و خواندگار مىبينم
هركه او پار بود هم امسال[۸]
خاطرش زير بار[۹]مىبينم
مذهب و دين، ضعيف مىيابم مبتدع افتخار مىبينم
سكّه نو زنند بر رخ زر درهمش كمعيار مىبينم
دوستان و[۱۰]
عزيز هر قومى گشته غمخوار و خوار مىبينم
هر يك از حاكمان هفت اقليم ديگرى را دچار مىبينم
نصب و عزل بتكچى و عمّال هر يكى را دوبار مىبينم
ماه را روسياه مىيابم مِهر را دلفَكار مىبينم
تُرك و تاجيك را به همديگر خصمى و گير و دار مىبينم
تاجر از دست دزد بى همراه مانده در رهگذار مىبينم
مكر و تزوير و حيله در هر جا[۱۱]
از صغار و كبار مىبينم
حال هندو خراب مىيابم جور ترك[۱۲]
تتار مىبينم
بقعه خير سخت گشته خراب جاى جمع شرار مىبينم
بعض اشجار بوستان جهان بى بهار و ثمار مىبينم
اندكى امن اگر بود آن روز در حد كوهسار مىبينم
همدمى و قناعت و كُنجى حاليا اختيار مىبينم
گرچه مىبينم اين همه غمها شادىاى وصل يار[۱۳]
مىبينم
غم مخور زان كه من در اين تشويش خرّمى غمگسار[۱۴]
مىبينم
بعد[۱۵]
امسال و چند سال دگر عالمى چون نگار مىبينم
چون زمستان پنجمين[۱۶]
بگذشت ششمش خوش بهار مىبينم
نايب مهدى آشكار شود بلكه من آشكار مىبينم
پادشاهى تمام دانايى سرورى با وقار مىبينم
بندگان جناب حضرت او سر به سر تاجدار مىبينم
تا چهل سال اى برادر من دور آن شهريار مىبينم
دور او چون شود تمام به كام پسرش يادگار مىبينم
پادشاه و امام هفت اقليم[۱۷]
شاه عالىتبار مىبينم
بعد از آن[۱۸]
خود امام خواهد بود كه جهان را مدار مىبينم
ميم و حا، ميم و دال مىخوانم نام آن نامدار مىبينم
صورت و سيرتش چو پيغمبر علم و حلمش شعار مىبينم[۱۹]
يد بيضا كه باد پاينده باز با ذوالفقار مىبينم
مهدى وقت و عيسى دوران هر دو را شهسوار مىبينم
گلشن شرع را همىجويم[۲۰]
گل دين را به بار مىبينم
اين جهان را چو مصر مىنگرم عدل او را حصار مىبينم
هفت باشد وزير سلطانم همه را كامكار[۲۱]
مىبينم
عاصيان از امام معصومم خجل و شرمسار مىبينم
بر كف دست ساقى وحدت باده خوش گوار مىبينم
غازى دوست دار دشمن كش همدم و يار و غار[۲۲]
مىبينم
تيغ آهندلان زنگ زده كُند و بى اعتبار مىبينم
زينت شرع و رونق اسلام محكم و استوار[۲۳]
مىبينم
گرك با ميش و شير با آهو در چرا برقرار مىبينم
گنج كسر و نقد اسكندر همه بر روى كار مىبينم.[۲۴]
[۱]
در برخى نسخ حال، بدل حكم .
[۲]
عين ورا ذال، بدل غين در دال (مصحح نور بخش).
[۵]
غصهاى در ديار، بدل غصه دردِ يار
[۶]
در ميان وكنار، بدل از يمين و يسار.
[۷]
از يمين ويسار، بدل در ميان و كنار.
[۸]
هركه او پار يار بود امسال، بدل اين مصرع است.
[۹]
مبتدع افتخار، بدل خاطرش زير بار.
[۱۰]
در بعضى نسخهها، «واو» ندارد.
[۱۱]
بسيار، بدل درهر جا .
[۱۲]
در بعضى نسخهها، «واو» دارد.
[۱۳]
غمگسار، بدل وصل يار .
[۱۴]
وصل يار، بدل غمگسار .
[۱۷]
پادشاه تمام دانايى، بدل مصراع است.
[۱۹]
دين و دنيا از او شود معمور خلق از او بختيار مىبينم
بدل بيت است.
[۲۱]
كام يار، بدل كامكار.
[۲۲]
يار يار، بدل يار و غار.
[۲۳]
هر يكى را دو بار، بدل محكم و استوار.
[۲۴]
ديوان شاه نعمت الله: قصيده شماره۲۰، ص ۶۵۷ .