آن را نمىشناسد، انكار مىكند و آن را دروغ مىشمرَد و از روى نادانى مىگويد : «اين را نمىشناسم و گمان نكنم در گذشته وجود داشته يا اين كه در آينده محقّق گردد» . اين همه ، بر پايه اعتماد به انديشه خويش و شناخت اندك از نادانى خويش است . در نتيجه ، به دليل خوددانابينى خيالى ، پيوسته به جهل خود مىافزايد ، منكِر حقيقت مىگردد ، در نادانىِ خويش سرگردان مىشود و از طلب دانش، سر باز مىزند .1
به عنوان مثال ، اگر هزار سال پيش ، به كسى كه به بيمارىِ خوددانابينى مبتلا بود ، گفته مىشد كه : «موجودات بسيار ريزى وجود دارند كه چشم غير مسلّح ، آنها را نمىبيند و همانها سبب بيمارىهاى جسمى اند» ، يا به وى گفته مىشد كه : «خون در بدن ، گردش مىكند و اگر از حركت باز ايستد ، آدمى مىميرد» ، يا گفته مىشد كه : «مادّه ، از ذرّات ريزى تشكيل شده است و هر جزئى ، خود از ذرّههاى ريزتر تشكيل شده و در آن جزء ، الكترونها بر گرد پروتونها و نيز هستهها با سرعت سرسامآورى مىچرخند و آدمى زادگان از اين ذرّه ، اسلحههاى ويرانگر مىسازند كه مىتواند در چند لحظه، به حيات كره زمين پايان دهد» ، بىترديد ، چنين شخصى ، همه اين پيشگويىها را نفى مىكرد و آنها را خرافه و خيال مىشمرد و گمان مىكرد كه اگر چنين حقايقى وجود داشت ، وى آنها را شناخته بود و چون او از اين چيزها آگاهى ندارد ، هر كه چنين ادّعايى كرده ، بايد تكذيب شود و رأى او غير علمى و بر خلاف واقع دانسته شود .
امام على عليه السلام در تبيين علّت اين گونه برخورد با حقايق مجهول مىفرمايد :
وَ ذَلِكَ لِثِقَتِهِ بِرَأيهِ وَ قِلَّةِ مَعرِفَتِهِ بِجِهالَتِهِ .اين [اظهار نظرها] ، به جهت اعتماد به رأى خويش و آگاهى اندك از مجهولات خود است .