بحثى درباره مرزهاى كشور اسلامى

بحثى درباره مرزهاى كشور اسلامى

در نقلی که از علامه طباطبایی می آید، از نظر اسلام مرزهای اعتقادی در اسلام مطرح است نه مرزهای جغرافیایی

علّامه طباطبايى رحمه الله در توضيحى درباره مرزهاى كشور اسلامى، چنين مى نويسد: مرز كشور اسلامى، عقيده است، نه مرزهاى جغرافيايى و قراردادى. اسلام، تشكيل اجتماع بر اساس انشعاب قومى را لغو كرده است؛ انشعابى كه عامل اصلىِ آن، يا بدويّت و زندگى قبيله اى و طايفه اى است و يا اختلاف محيط زيست و مكان جغرافيايى، و اين دو عامل (يعنى بَدَويّت و اختلاف مناطق جغرافيايى در گرمى و سردى و خشكى و حاصلخيزى و ديگر چيزها)، عامل اصلى انشعاب نوع انسان به طايفه ها و قبايل و زبان ها و رنگ هاى مختلف شده كه اين مطلب در جاى خود، ثابت شده است.

سپس اين دو عامل، موجب آن شده كه هر دسته اى از انسان ها، به ميزان كوشش و تلاشى كه از خود در زندگى نشان داده اند، قطعه اى از مناطق زمين را به خود اختصاص دهند و نام آن را ميهن گذارند و با آن، اُنس بگيرند و با تمام توان خود، از آن دفاع كنند.

اين جريان، گرچه مولود نيازهاى طبيعى است ، كه فطرت انسانى حكم به برطرف ساختن آنها مى كند ، ليكن در عين حال، از خصوصيّتى برخوردار است كه با اقتضاى اصل فطرت انسان (يعنى زندگى نوعِ انسان در يك جامعه) منافات دارد؛ زيرا پيداست كه طبيعت انسان، به اجتماع نيروهاى پراكنده و به هم پيوستگى و تقويت آنها از طريق گِرد هم آمدن و متّحد شدن، فرا مى خوانَد تا با اين وحدت و همكارى، به طور كامل تر به نتيجه و هدف شايسته خود برسند و اين، همان سيرى است كه در مادّه اصلى نيز براى تبديل شدن به عنصر و سپس... و آن گاه نبات و بعد ، حيوان و سرانجام انسان، مشاهده مى شود.

انشعابات ارضى و ميهنى نيز ملّت را به يكپارچگى در جامعه خود مى كشانند؛ امّا يكپارچگى اى كه آن را از ديگر اجتماعات ميهنى جدا مى سازد و بنا بر اين، به صورت پيكر زنده اى جدا از پيكرهاى زنده ديگر در مى آيد و در نتيجه، انسانيت از يكپارچگى و وحدت، به دور مى افتد و به همان پراكندگى و تشتّتى گرفتار مى شود كه از آن مى گريخته است و هر واحد جديد و نوخاسته، با ديگر واحدهاى جديد [يعنى آحاد اجتماعى ]همان رفتارى را مى كند كه انسان با ديگر پديده هاى هستى مى كند؛ يعنى بهره كشى و استثمار و غيره. تجربه ممتدّ تاريخى از آغاز پيدايش دنيا تا امروز، گواه بر اين مطلب است و از آياتى كه در ضمن بحث هاى گذشته آورديم نيز همين مطلب ، استفاده مى شود.

اين است علّتى كه باعث شده است اسلام ، اين انشعابات و پراكندگى ها و تمايزها را بى اعتبار بشمارد و جامعه را بر اساس عقيده ، و نه نژاد و مليّت و وطن و امثال اين معيارها ، بنا نهد؛ حتّى در امورى مانند زناشويى و خويشاوندى نيز ملاك در بهره بردارى جنسى و يا ارث را اشتراك در عقيده توحيد قرار داده است، نه اشتراك در چيزهايى مانند : منزل و وطن .

بهترين شاهد مطلب، اين است كه ما در بررسى هاى خود مى بينيم كه شريعت اسلام، در هيچ موردى موضوع عقيده و ايمان را ناديده نگرفته و جامعه اسلامى را موظّف كرده كه آن گاه كه در اوج عظمت است و پرچم پيروزىِ آن در اهتزاز است، دين را بر پا دارد و دست خوش اختلاف و پراكندگى دينى نشود و زمانى هم كه مغلوب و مقهور است، در حدّ توان، سعى كند دين را زنده نگه دارد و در راه اعتلاى كلمه و... بكوشد. حتّى هر فرد مسلمان نيز [جدا از وظايف اجتماعى ]وظيفه دارد كه در هر حالى، تا آن جا كه قدرت دارد، به دين چنگ زند و آن را به كار بندد؛ اگر چه به اين ترتيب كه در اعتقادات، با توجّه قلبى و در اعمال واجب، با اشاره بوده باشد.

از اين جا معلوم مى شود كه جامعه اسلامى، به گونه اى قرار داده شده است كه در هر حال و در هر صورتى، مى تواند به حيات خود ادامه دهد؛ حاكم باشد يا محكوم، غالب باشد يا مغلوب، پيشرفته يا عقب مانده، نمايان باشد يا مخفى، قدرتمند باشد يا ضعيف و ناتوان. آيات قرآن، بويژه آياتى كه به موضوع تقيّه مى پردازند، نشانگر اين مطلب هستند . خداوند متعال مى فرمايد:

« مَن كَفَرَ بِاللَّهِ مِنم بَعْدِ إِيمَـنِهِى إِلَا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُو مُطْمَـلـءِنُّم بِالْاءِيمَـنِ وَ لَـكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ .[۱]

هر كه، بعد از ايمان آوردنش، به خدا كفر ورزد، [عذابى سخت خواهد داشت] ، مگر آن كس كه مجبور شده، ولى قلبش به ايمان ، اطمينان دارد»  .

و مى فرمايد:

« إِلَا أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَـلـةً .[۲]

مگر اين كه از آنان به نوعى تقيّه كنيد»  .

و مى فرمايد:

« فَاتَّقُواْ اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ .[۳]

تا جايى كه مى توانيد، از خدا بترسيد»  .

و مى فرمايد:

« يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِى وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ .[۴]

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا آن گونه بترسيد كه سزاوار ترسيدن از اوست، و نميريد ، مگر اين كه مسلمان باشيد»  .[۵]


[۱] . نحل : آيه ۱۰۶ .

[۲] . آل عمران : آيه ۲۸ .

[۳] . تغابن : آيه ۱۶ .

[۴] . آل عمران : آيه ۱۰۲ .

[۵] . الميزان فى تفسير القرآن : ج ۴ ص ۱۲۵ .