موضع پيامبر در برابر آينده رسالت - صفحه 13

يَجمَع بَيتٌ واحِدٌ يَومَئِذٍ فِي الإِسلامِ غَيرَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وخَديجَةَ وأنَا ثالِثُهُما ؛ أرى نورَ الوَحيِ وَالرِّسالَةِ ، وأشُمُّ ريحَ النُّبُوَّةِ .
ولَقَد سَمِعتُ رَنَّةَ الشَّيطانِ حينَ نَزَلَ الوَحيُ عَلَيهِ صلى الله عليه و آله ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ! ما هذِهِ الرَّنَّةُ ؟ فَقالَ : هذَا الشَّيطانُ قَد أيِسَ مِن عِبادَتِهِ . إنَّكَ تَسمَعُ ما أسمَعُ ، وتَرى ما أرى ، إلّا أ نَّكَ لَستَ بِنَبِيٍّ ، ولكِنَّكَ لَوَزيرٌ ، وإنَّكَ لَعَلى خَيرٍ» . شما موقعيّت مرا نزد پيامبر خدا، به سبب خويشاوندىِ نزديك و منزلت ويژه ام مى دانيد. به گاه كودكى ام، مرا در دامنش مى نهاد و به سينه اش مى چسباند ودر بستر خويش جايم مى داد و مرا به تنَش مى سود و بوى خوش خويش را به من مى رساند و غذا را مى جَويد و لقمه لقمه در دهانم مى نهاد. از من، نه سخن دروغى شنيد و نه كار خطايى ديد.
بى ترديد ، خداوند از همان اوانِ از شير گرفته شدنِ پيامبر صلى الله عليه و آله فرشته اى بزرگ را از ميان فرشتگانش، شب و روز ، همراه او ساخت تا با او راه بزرگوارى و محاسن اخلاقى را بپيمايد. و من در پى او بودم، همچون بچّه شتر در پى مادرش. هر روز از اخلاق خود، نشانه اى برايم بر پا مى داشت و مرا به پيروى اش وا مى داشت.
هر سال در غار حرا به خلوت مى نشست و تنها من بودم كه او را مى ديدم، نه كس ديگرى . در آن روزگار، اسلام به هيچ خانه اى راه نيافته بود، جز خانه اى كه پيامبر خدا و خديجه در آن بودند، و من سومين آن دو بودم.
نور وحى و رسالت را مى ديدم و بوى نبوّت را استشمام مى كردم و من، هنگامى كه وحى بر او فرود آمد، ناله شيطان را شنيدم. پرسيدم : اى پيامبر خدا! اين ناله چيست؟ گفت : «اين ، شيطان است. از اين كه او را بپرستند، نوميد است. همانا تو آنچه را من مى شنوم، مى شنوى و آنچه را من مى بينم، مى بينى، جز اين كه پيامبر نيستى ؛ بلكه وزير هستى و بر راه خير». 1

1.نهج البلاغة : خطبه ۱۹۲ .

صفحه از 14