آية اللَّه شيخ محمّدعلى اراكى از مراجع تقليد معاصر در ۲۴ جمادى الثانى ۱۳۱۲ق (۱۲۷۳ش) در شهر اراك به دنيا آمد و پس از يادگيرى خواندن و نوشتن، در نوجوانى وارد حوزه علميّه اراك شد . دروس سطح را نزد سيّد محمّدتقى خوانسارى گذراند و هم زمان با تحصيل دوره سطح، در درس شرح منظومه محمّدباقر اراكى شركت كرد. وى همچنين در درس آقا نور الدين اراكى و حاج شيخ عبد الكريم حائرى يزدى نيز شركت نموده. وى در تأسيس حوزه علميّه قم مشاركت داشت. شرح و حاشيه بر عروة الوثقى و حاشيه بر درر الفوائد مرحوم حائرى و تقريرات درس فقه سيّد محمّدتقى خوانسارى و تقريرات درس فقه و اصول مرحوم حاج عبد الكريم حائرى يزدى، از آثار وى شمرده مى شود. وى در۲۳ مهر ۱۳۷۳ش در قم در گذشت و در حرم فاطمه معصومه عليها السلام به خاك سپرده شد.
دو حکایت از آیت الله اراکی در مورد ملاقات با امام مهدی(ع):
۸۸۳. آية اللَّه شيخ محمّدعلى اراكى از پدر بزرگوارشان نقل فرمود: حاج شيخ اسماعيل - كه حدود ده سال شيخ انصارى را درك كرده بود - نقل مى كرد كه: روزى در نجف اشرف همراه شيخ انصارى رحمه اللَّه مى رفتيم. گروهى را ديديم كه اطراف شخصى را گرفته اند. پرسيدم: ايشان كيست؟ گفتند: اين شخص، علم ضمير دارد.
موضوع را به شيخ گفتم. شيخ نيز بلافاصله به طرف او رفت. مردمى كه آن جا جمع شده بودند، همه به احترام شيخ، كنار ايستادند. شيخ به آن شخص فرمود: شما علم ضمير دارى؟
گفت: آرى. مى توانيد چيزى را نيّت كنيد تا آن را بگويم.
شيخ فرمود: نيّت كردم.
آن شخص بلافاصله با دو انگشت خود اشاره كرد كه: شما دو بار خدمت حضرت بقيّة اللَّه عليه السلام رسيده ايد. مى خواهيد بگويم كجا و به چه صورت؟ شيخ ، تبسّم كرد و عبا بر سر كشيد و رفت.
معلوم مى شود كه شيخ در ضمير خود در نظر گرفته بود كه : آيا خدمت امام زمان عليه السلامرسيده ام يا خير؟ و آن شخص، مطابق با واقع جواب داد.[۱]
۸۸۴. آية اللَّه اراكى همچنين از آقا مشهدى اسماعيل تبريزى[۲]نقل مى كند: در روز جمعه، شانزدهم شعبان هم از سيّد متقدّم، سيّد حسن صدر[۳]كه ايشان نقل كردند از جناب موثّق صالح جناب حاج ملّا حسن يزدى أبو الزوجه مرحوم آية اللَّه آقا سيّدكاظم طباطبايى يزدى و در وثاقت ايشان همين بس كه سيّد مرقوم يعنى آقا سيّد حسن، ناقل قضيّه فرموده بوده است كه: من قول اين حاجى را در وثاقت و اعتبار، كمتر از قول سيّد دامادش نمى دانم.
اين جناب حاجى نقل مى نمايد از عالم بى بديل، صاحب مقامات و كرامات، و نادرة الزمان، مرحوم حاج سيّد على شوشترى[۴]كه از كثرت وضوح جلالت قدرش، مستغنى از بيان است و جناب آقا مشهدى اسماعيل، ناقل قضيّه نقل نمود كه اين مرحوم سيّد ، هم استاد شيخ مرتضى مرحوم بوده در علم اخلاق، و هم شاگرد آن بزرگوار بوده در علم اصول و فقه.
بالجمله، اين آقا نقل مى فرمايد كه: رسم من و شيخ مرتضاى مرحوم اين بود كه در اوقات زيارتى مخصوصه، از نجف اشرف به كربلاى معلّا مشرّف مى شديم. در يكى از اوقات زيارتى، باز به رسم هميشه، مشرّف شديم و بعد از قضاى و طرو گذشتن دو سه روز، شيخ فرمود: بايد مراجعت كنيم. گفتم: خيلى خوب. چون شب شد و خوابيديم، همان كه نصف شب شد، ديدم شيخ از جاى خود برخاست، رفت وضو گرفت و آمد عبا را بر سر كشيد و كفش پوشيد. از آن عمارت كه منزل بود، خارج شد. من پيش خود گفتم: شيخ ، يقين اشتباه كرده، به خيال اين كه سحر است، برخاسته است و حال، آن كه حالا نصف شب است و وقت تهجّدِ همه شب نرسيده است. همان كه ديدم از حياط هم بيرون رفت، متوحّش شدم . گفتم: بايد از عقبش بروم. برخاستم و جامه هاى خود را پوشيدم و از عقب سرش روانه شدم ، به طورى كه شيخ را مى ديدم و او ملتفت من نبود تا آن كه از كوچه هاى كربلا يك يك گذشتيم تا رسيديم به دروازه اى كه به دروازه بغداد مسمّاست و در آن جا خانه كوچك عربى بود. پس همين كه شيخ به آن جا رسيد، محاذى (رو به روى) آن خانه ايستاد و سلام كرد و از اندرون خانه، جواب سلام شيخ آمد.
پس شيخ عرض كرد: مرخّص هستم فردا را بروم؟ جواب آمد: آن مطلب را انجام دادى؟ عرض كرد: خير. جواب آمد: مرخّص نيستى.
پس شيخ مراجعت نمود و من زودتر از شيخ آمدم و در رخت خواب خود خوابيدم. پس شيخ هم آمد و خوابيد. پس صبح كه شد ، به شيخ گفتم: امروز حركت كنيم؟ گفت: خير. پس من از سبب سؤال ننمودم تا آن كه شب شد. با خود گفتم: امشب را نبايد خوابيد. پس در رخت خواب دراز كشيدم؛ ولى خود را بيدار نگاه داشتم تا همان كه موقع شب گذشته رسيد. باز ديدم شيخ برخاست . وضو گرفت و عبا بر سر افكند و روانه شد. پس من هم برخاستم و از عقبش روانه شدم ، به طورى كه ملتفت نبود و رفتيم تا رسيديم به محلّ شب پيش. همان كه به آن نقطه رسيديم، باز شيخ ، سلام كرد و جواب سلام باز آمد. پس عرض كرد: حالا مرخّصم فردا حركت كنم. جواب آمد: مطلب را انجام دادى؟ عرض كرد: بلى. جواب آمد: مرخّصى.
پس شيخ، مراجعت نمود و من زودتر خود را به رخت خواب خود رساندم و خوابيدم و شيخ هم آمد . همين كه صبح شد، بناى حركت شد و همين كه از دروازه شهر خارج شديم، در وسط بيابان رسيديم و خلوت شد . رو كردم به شيخ و گفتم: شيخنا! سؤالان و مسئلتان. شيخ به خيال آن كه سؤال علمى است ، گفت: بگوييد. گفتم: اوّلاً چرا بايد صحن و حجرات صحن را بگذارند و در آن منزل نفرمايند و بروند در دم دروازه بغداد در خانه كوچك عربى منزل نمايند. شيخ متجاهلانه به من نگاهى كرد و گفت: از چه كسى صحبت مى كنيد؟ گفتم: من مطّلعم و از قضيّه باخبرم. سِرّ اين مطلب را بگوييد. همان كه شيخ ديد مطّلعم (و چون سيّد ، صاحب كرامات بوده است، شيخ گمان مى كند كه از راه كرامت اطّلاع پيدا كرده است)، پس جواب مى گويد به چيزى كه حاصلش قريب به اين است كه: منزل را در صحن قرار نداده اند، احتراماً و آن كه صحن براى منزلگاه شدن و جاى خوابيدن گرديدن، مناسب نيست.
پس گفتم: سؤال ثانى ، آن كه: آن قضيّه كه امام عليه السلام در شب اوّل فرمود: «انجام دادى؟»، عرض كرديد: نه، پس مرخّص نفرمود و در ثانى باز فرمود: «انجام دادى؟»، عرض كرديد: بلى، پس مرخّص فرمود، چه قضيّه اى است؟!
پس شيخ گفت: اين را نخواهم خبر داد و هر چه سيّد اصرار كرد، شيخ اظهار نكرد و شيخ عهد گرفت كه از اين واقعه به كسى در زمان حيات من اخبار مده و سيّد هم نگفت تا بعد از فوت شيخ . رحمة اللَّه عليهما و على سائر علماء المرضين![۵]
[۱]
شرح احوال حضرت آية اللَّه العظمى اراكى: ص ۶۰۰، دار السلام در احوالات حضرت ولىّ عصر: ص ۲۹۰ ح ۱۷ (به نقل از: آقا ميرزا حسن آشتيانى).
[۲]
مشهدى اسماعيل بن حاج حسين تبريزى، مشهور به مسئله گو، متخلّص به تائب (۱۲۸۶ ق - ۱۳۷۴ ق) : ساكن مشهد بود و مؤلّف كتاب البلاغ المبين و رمان تائبى فى إثبات النبوّة الخاصّة است (الذريعة: ج ۳ ص ۱۴۰ ش ۴۸۰ و ج ۱۱ ص ۲۴۷ ش ۱۵۱۳ و ص ۲۶۵ ش ۱۶۲۴).
[۳]
سيّد ابو محمّد حسن صدر الدين اصفهانى كاظمى (م ۱۳۵۴ ق)، صاحب كتاب تأسيس الشيعة الكرام لفنون الإسلام (الذريعة: ج ۸ ص ۱۵ ش ۵۰) .
[۴]
عارف كامل، فقيه زاهد، آقا سيّد على شوشترى : از نوادگان سيّد نعمة اللَّه جزايرى در سال ۱۲۲۲ ق، در شوشتر متولّد شد. وى براى تحصيل علم، راهىِ نجف اشرف شد و از استادان آن ديار، كمال استفاده را برد. او بر طبق دستور مرحوم ملّا قلى جولا به درجه و مقام والا در عرفان رسيد. وى علاوه بر تبحّر در علوم حوزوى و عرفان در طبابت نيز تبحّر داشت. تاريخ وفات او را در نجف مختلف گفته اند: ۱۲۸۱ يا ۱۲۸۳ق (أعيان الشيعة: ج ۸ ص ۳۱۶، گلشن ابرار: ج ۵ ص ۲۱۱).
[۵]
شرح احوال حضرت آية اللَّه العظمى اراكى، رضا استادى: ص ۵۲۸ .