توضيحى درباره انواع غيبت

توضيحى درباره انواع غيبت

غیبت یکی از رفتارهای ناشایست است که در اینجا انواع آن بررسی می شود.

فقيه بزرگوار شيخ زين الدين عامِلى معروف به شهيد ثانى رحمه الله[۱]در بيان اقسام غيبت مى گويد : چون دانستى كه مراد از غيبت، اين است كه درباره برادرت چيزى بگويى كه اگر به گوش او برسد، يا به خودش بگويى، يا به او گوشزد كنى، ناراحت مى شود، اينك بدان كه اين غيبت، شامل ذكر عيب و نقص جسمى، خانوادگى، اخلاقى، رفتارى، گفتارى، دينى و دنيايى او و حتّى معايب لباس و خانه اش مى شود.

امام صادق عليه السلام در [حديث منسوب به ايشان در] مصباح الشريعة[۲]به اين موارد اشاره كرده و فرموده است كه با گفتن عيب جسمى و رفتارى و معاملاتى و مذهبى و بى سوادى و امثال اينها، غيبت صورت مى پذيرد. ذكر معايب جسمى ، مانند اين كه بگويى : فلانى، چشمانش عيبناك است، لوچ است، يكْ چشم است، كچل است، قدكوتاه است، دراز قد است، سياه است، زرد است، و خصوصيات ديگرى از اين قبيل كه از شنيدن آنها ناراحت مى شود.

ذكر معايب نژادى و خانوادگى، مانند اين كه بگويى : پدرش فاسق يا پليد يا خسيس يا پينه دوز يا بافنده است، و هر چيز ديگرى از اين دست كه خوشش نيايد.

ذكر معايب اخلاقى مانند اين كه بگويى : بداخلاق است، بخيل است، متكبّر است، رياكار است، بدخشم است، ترسوست، بُزدل است و امثال اينها.

معايب رفتارى كه به مسائل دينى مربوط مى شود، مثل اين كه بگويى : دزد است، دروغگوست، شرابخوار است، خيانتكار است، ستمگر و حق كُش است، به نماز اهمّيتى نمى دهد، ركوع و سجده را خوب بلد نيست، از نجاست، پرهيز نمى كند، به پدر و مادرش نيكى نمى كند و از غيبت و آبروريزى خوددارى نمى ورزد.

معايب رفتارى مربوط به مسائل دنيوى ، مانند اين كه بگويى : بى ادب است، مردم را تحقير مى كند، براى هيچ كس بر خود، حقّى قائل نيست ، پُرحرف است، پُرخور است، پُرخواب است، جاى نشستنش را در مجالس بلد نيست و امثال اينها.

و امّا عيبگويى از لباس او عبارت از اين است كه مثلاً بگويى : آستين هايش گشاد است، درازدامن است ، لباس هايش كثيف و چركين است و جز اينها.

بدان كه غيبت كردن به زبان منحصر نمى شود؛ بلكه غيبت زبانى از اين رو حرام شده كه سبب فهماندن عيب و نقص برادرت به ديگران و معرّفى كردن او به صفاتى است كه خوشش نمى آيد.

بنا بر اين، گوشه و كنايه زدن نيز مانند آشكارا گفتن است و با عمل اين كار را كردن، مانند گفتن و اشاره و ايما و چشم و ابرو جنباندن و كنايه زدن و حركات دست است و خلاصه، هر عمل و حركتى كه رساننده مقصود باشد، داخل در غيبت است و با غيبت زبانى فرقى نمى كند.

از عايشه روايت شده است كه گفت : زنى بر ما وارد شد. چون رفت، من با دستم اشاره اى كردم، يعنى قد كوتاه است. پيامبر خدا فرمود : «غيبتش را كردى».

تقليد و اداى رفتار ديگران را در آوردن، مانند اين كه در راه رفتن اداى افراد لَنگ را درآورى، اين نيز غيبت و بلكه بدتر از غيبت است؛ زيرا اين عمل به مراتب ، گوياتر از گفتار زبانى طرف را معرّفى و مقصودت را مى رساند. با كتاب و نوشته نيز غيبت تحقّق مى يابد؛ زيرا همچنان كه گفته اند، كتاب و نوشته، يكى از دو زبان است.

غيبتِ كتابى اين است كه نويسنده، در كتاب خود از شخص معيّنى نام ببرد و از سخنان او عيب و ايراد بگيرد، مگر اين كه در سخنان او عذرهايى باشد كه موجب گردد نام او برده شود، مانند مسائل مربوط به اجتهاد كه براى رسيدن به فتوا و اقامه دليل بر مطلوب، لازم است سست و بى پايه بودنِ سخنان ديگرى بيان شود و امثال اينها. امّا در اين باره نيز بايد به همان اندازه اى كه نياز برطرف شود، بسنده كرد. البته اگر شخصى در كتاب خود بگويد : «عدّه اى چنين گفته اند» و شخص معيّنى را نام نبرد، اين غيبت نيست؛ امّا اگر شخصى بگويد : «فردى كه امروز از كنار ما گذشت يا فردى كه امروز او را ديديم، چنين و چنان است» و مخاطب بفهمد كه آن شخص كيست، اين كار، غيبت است؛ زيرا آنچه منع شده است، صِرف فهماندن و معرّفى كردن است و فرقى نمى كند كه از چه راهى صورت گيرد. امّا اگر از اين نحوه بيان ما، شخص معيّنى فهميده نشود، اشكالى ندارد. پيامبر خدا، هر گاه رفتار ناخوشايندى از كسى مى ديد، مى فرمود : «چه شده است كه عدّه اى چنين و چنان مى كنند؟» و شخص معيّنى را نام نمى برد.

يكى از زشت ترين و پليدترين انواع غيبت، آن است كه افراد متّصف به فهم و دانش، امّا رياكار، غيبت كنند؛ زيرا اين اشخاص در زير نقاب پاك دامنى و پرهيزگارى، مقصود خود را مى فهمانند تا هم دامن خود را از غيبت، پاك نشان دهند و هم مقصودشان را برسانند. اين نادانان نمى دانند كه با اين عمل خود، هم زمان دو كار زشت انجام داده اند : ريا و غيبت. براى مثال، در حضور چنين شخصى از كسى سخن به ميان مى آيد و او مى گويد : «خدا را شكر كه ما را به رياست طلبى يا دنيادوستى يا فلان خصوصيت مبتلا نكرد» يا مى گويد : «پناه به خدا از بى شرمى و بى توفيقى». يا مى گويد : «خدا ما را از فلان چيز، حفظ كند!». حتّى مجرّد حمد و شكر گفتن خدا براى چيزى، اگر از آن فهميده شود كه شخصى كه صحبتِ او در ميان بوده است، صفتى مخالف آن چيز را دارد، اين خود، غيبت است كه شخص با عبارت دعا و در لباس اهلِ صلاح و پاكى كرده است و قصدى جز اين ندارد كه در قالب نوعى گفتار ، عيب او را بگويد؛ گفتارى كه هم غيبت در آن هست، هم ريا و هم ادّعاى دور بودن از رذايل؛ كه اين ادعا خود، نقطه افتادن در ورطه رذايل و بلكه در زشت ترينِ آنهاست.

يكى ديگر از موارد غيبت، اين است كه گاهى اوقات، فرد از كسى كه مى خواهد غيبتش را بكند، در ابتدا تعريف و تمجيد مى نمايد. مثلاً مى گويد : «خوش به حال فلانى! در عبادات كوتاهى نمى كند، امّا گاه دستْ خوشِ سستى در عبادت مى شود و مثل همه ما كم صبر و حوصله مى شود». اين غيبت كننده، خودش را نكوهش مى كند، امّا مقصودش اين است كه هم ديگرى را نكوهش كند و هم به تقليد از پارسايان، كه خودشان را نكوهش مى كنند، خويشتن را بستايد. چنين كسى هم غيبتگر است، هم رياكار و هم خودستا و بنا بر اين، هم زمان، سه گناه و زشتكارى را در خود فراهم آورده است؛ ولى از روى نادانى گمان مى كند كه از افراد پاك دامن و مبرّا از غيبت است. آرى . شيطان ، اين چنين، افراد نادان را به بازى مى گيرد؛ افرادى را كه خود را به علم يا عمل مشغول داشته اند، امّا راه را به درستى نمى شناسند. شيطان، اين افراد را تعقيب مى كند و با مكر و دسيسه هاى خود، اعمال [عبادى ]آنها را بر باد فنا مى دهد و به آنان مى خندد.

يكى ديگر از انواع غيبت، اين است كه شخصى از كسى عيبگويى كند و بعضى حاضران به او توجّه نكنند و او براى جلب توجّه آنها و اين كه به سخنان او گوش كنند، مى گويد : «سبحان اللّه !». عجيب است! خداوند سبحان را ياد مى كند و نام او را ابزارى براى تحقّق بخشيدن به نيّت باطل و پليد خود مى كند و از روى جهل و غفلت ، بر خدا منّت مى نهد كه ذكر او را گفته است.

نيز از جمله غيبت است، اين كه بگويد : «از فلانى چنين خطايى سر زد و به فلان بلا مبتلا شد» يا بگويد : «از رفيق يا دوست ما، فلان كار نادرست، سر زد. خدا ، ما و او را ببخشد!» ، او اظهار دعا و همدردى و دوستى و رفاقت مى كند؛ امّا خدا از نيّت پليد و باطن نادرست او آگاه است. اين نادان نمى داند كه خود را در معرضِ خشم الهى اى قرار داده است كه به مراتب ، بزرگ تر از خشمى است كه خداوند بر افراد بى اطّلاع و نادانى كه آشكارا غيبت مى كنند، مى گيرد.

يكى از اقسام غيبتِ ناپيدا، گوش دادن به غيبت است، با اظهار تعجّب و شگفتى، و شخص ، هدفش از اظهار تعجّب ، اين است كه شخص غيبت كننده را به نشاط آورد تا بيشتر غيبت كند. گويى با اين روش، از دهان او غيبت مى كشد. مثلاً مى گويد : «از حرف هايى كه زدى تعجّب مى كنم! تا به حال خبر نداشتم. نمى دانستم فلانى چنين آدمى است». او با اين كار مى خواهد سخنان غيبت كننده را تصديق كند و با چرب زبانى كارى كند كه بيشتر غيبت كند. در حالى كه تصديقِ غيبت، خود غيبت است. حتّى گوش كردن به غيبت و بلكه سكوت كردن هنگام شنيدنِ غيبت نيز غيبت است.[۳]


[۱] . وى از بزرگان فقهاى اماميه است كه در سال ۹۶۶ ق ، در راه قسطنطنيه در ساحل دريا به شهادت رسيد .

[۲] . ر . ك : مصباح الشريعة : ص ۲۰۴ .

[۳] . ر . ك : بحار الأنوار: ج ۷۵ ص ۲۲۳ ـ ۲۲۵ .