بحثى درباره مكان غدير - صفحه 15

درختى كه در اين جا به آن اشاره شده است، از گونه «سَمُرَة» و از درختان خاردار و بزرگ و داراى شاخه هاى فراوان است و از اين رو ، در احاديث و اشعار ـ كه برخى از آنها گذشت ـ ، آن را «دوح (درخت بزرگ)» ۱ گفته اند و اين، غير از «غيضه (بيشه)» است ؛ زيرا بيشه شامل چند درخت پراكنده است.

4 . بيشه

به جايى كه در آن، درختان فراوان و در هم تنيده باشد ، «(غيضه (بيشه)» گفته مى شود و به صورت «غياض» و «اغياض»، جمع بسته مى شود.
بيشه در پيرامون غدير است. بكرى، در معجم ما استعجم مى گويد:
به اين غدير، چشمه آبى مى ريزد. نيز پيرامون آن، درختان فراوان و در هم تنيده اى هستند كه بيشه ناميده مى شوند. ۲
نيز گذشت كه صاحب المشارق گفته است:
خم، نام بيشه اى در آن جاست و در آن، بركه اى منسوب به آن است.

5 . گياهان صحرايى

ياقوت حموى، در معجم البلدان از عرّام نقل كرده كه او گفته است:
هيچ گياهى جز درخت بادام تلخ، ۳ يَز ۴ ، اراك ۵ و اِستَبْرَق ۶ در آن نيست.

1.دوح، جمع «دوحة» است.

2.معجم ما استعجم : ج ۲ ص ۳۶۸.

3.در متن عربى، «مرخ» آمده كه ممكن است «بارهنگ» باشد؛ گياهى از تيره بارهنگ ها و نزديك به تيره زيتونيان (ر . ك : فرهنگ فارسى معين : ذيل واژه «بارهنگ»).

4.يَز، گياهى خاردار است كه بر اطراف خيمه مى نهند تا مردم و جانوران نتوانند داخل شوند. به آن «يزبُن» هم گفته مى شود (ر . ك : لغت نامه دهخدا : ذيل مدخل «يز»).

5.اراك، درختچه اى از تيره اراكى هاست و از ريشه آن، مسواك تهيّه مى كنند. اين گياه، خواصّ دارويى دارد و اُشتران از برگش تغذيه مى كنند (فرهنگ فارسى معين : ذيل واژه «اراك»).

6.استبرق، درختچه اى از تيره كاكتوس هاست كه در نقاط گرمسيرى مى رويد و از گياهان كائوچويى ف به شمار مى آيد (ر . ك : فرهنگ فارسى معين : ذيل واژه «استبرق») .

صفحه از 25