جُندَب بن جُناده[۱]ـ كه به كنيه اش مشهور است ـ ، صداى رساى حق ، فرياد بلندِ فضيلت و عدالت ، از صحابيان والا مقام و از پيش گامان ايمان و از استوارْ گامان صراط مستقيم بود . او پيش از اسلام ، موحّد بود و از بت پرستى تَن زده بود . او از باديه به مكّه آمد و آيين حق را با همه وجود پذيرفت و آيات الهى را نيوشيد .
ابو ذر را چهارمين و يا پنجمين كسى دانسته اند كه اسلام را پذيرفته و اسلام جويى و حق خواهى و باور به آيين جديد را از آغازين روز ، آشكارا اظهار كرده بود .
او در استوارگامى ، راستگويى و صراحت لهجه بى بديل بود . پيامبر خدا ، كلام جاودانه « آسمان بر كسى سايه نيفكند و زمين ، كسى را بر پشت خود نگرفت كه راستگوتر از ابو ذر باشد» را به پاس اين ويژگى والاى او بيان فرمود .
ابو ذر از معدود كسانى است كه در هنگامه ديگرسانى هاى پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، حريم حق را پاس داشت و جان خويش را سپر دفاع از جايگاه والاى ولايت على عليه السلام ساخت و از سه نفرى است كه هرگز از آن بزرگوار ، جدا نشدند .
در والايى ها و فضليت هاى ابو ذر بايد از نماز گزاردن او بر پيكر مطهّر بانوى اسلام ، حضرت زهرا عليهاالسلام نيز ياد كرد . او از معدود كسانى است كه در آن هنگامه آميخته به رنج و غم ، بر پيكر فاطمه زهرا عليهاالسلامنماز خواندند .
خروش او عليه بيداد ، شُهره تاريخ است . او اسراف ، تبذير و بخشش هاى ناهنجار خليفه سوم را برنتابيد و عليه آنها خروشيد و تحريف هايى را كه مى خواستند براى پشتوانه سازى اين حاتم بخشى ها درست كنند ، نيارست و بر خليفه و توجيه گرى كعب الأحبار ، طعن زد و خليفه ، او ، اين فريادِ رساى عدالتخواهى را به شام ـ كه ديارى تازه مسلمان و ناآشنا به فرهنگ اسلام بود ـ تبعيد كرد .
معاويه نيز كه در شام ، چونان شاهان مى زيست و اعمال قيصرگونه انجام مى داد و عملاً احكام اسلام را زير پا مى نهاد ، از فريادهاى ابو ذر در امان نماند و بدين سان به عثمان نوشت كه اگر ابو ذر در شام بماند ، آن جا را به آشوب خواهد كشيد . عثمان نيز دستور داد كه ابو ذر را به مدينه بازگردانند . چنين كردند ، با سخت ترين و رنج آميزترين شكل .
ابو ذر به مدينه آمد . نه شيوه عثمان ديگرگون شده بود و نه موضع ابو ذر ! پس اعتراض بود و فرياد كردن ، حق گويى بود و افشاگرى ؛ و چون تطميع ها و تهديدهاى دستگاه حكومت ، كارگر نيفتاد ، شيوه برخورد حكومت به گونه اى ديگر شد : تبعيد او به ربذه ، بيابان خشك و سوزان ، و بخش نامه خليفه كه هيچ كس حق ندارد ابو ذر را بدرقه كند .
على عليه السلام آن بخش نامه ستمگرانه را برنتابيد و با فرزندان و تنى چند از صحابيان ، ابو ذر را بدرقه كرد و در جملاتى سنگين ، مظلوميت ابو ذر را بيان فرمود . ديگران نيز سخن گفتند تا مردمان بدانند كه ابو ذر ، اين صحابى بزرگ را حقگويى و ستم ستيزى اش به ربذه مى فرستد ، نه چيزهاى ديگر .
تبعيد ابو ذر ، از جمله زمينه هاى شورش عليه عثمان بود .[۲]او به ربذه رفت با دلى شاد از اين كه از زير بار مسئوليت حقگويى ، شانه خالى نكرده است و با قلبى آكنده از غم كه تنهايش گذاشتند ، و او را از مرقد مطهّر حبيبش پيامبر خدا جدا ساختند .
عبد اللّه بن حواش كعبى مى گويد : ابو ذر را در ربذه ديدم ، نشسته در سايه سايبانى ، تنهاى تنها . گفتم : هان ، ابو ذر! تنهايى؟
گفت : هماره امر به معروف و نهى از منكر ، شعارم بود و حقگويى شيوه ام و اين همه ، همراهى برايم باقى نگذاشت .
ابو ذر به سال ۳۲ هجرى زندگى را بدرود گفت و آنچه را كه پيامبر خدا در آينه زمان ديده بود و گفته بود كه : «خدا رحمت كند ابو ذر را ! تنها زندگى مى كند ، تنها زندگى را بدرود مى گويد و در هنگامه قيامت ، تنها برانگيخته مى شود» ، جامه واقعيت پوشيد .
گروهى از مؤمنان ، از جمله مالك اشتر ، پس از مرگ آن صحابى بزرگْ فرا رسيدند و با تجليل و احترام ، پيكر نحيف آن حقگوى روزگار را به خاك سپردند .[۳]
[۱]
در نام و نسب او اختلاف است و آنچه در متن آمده است ، صحيح ترين و مشهورترين قول است و اساسا او به كنيه و لقبش مشهور است .
[۲]
ر . ك : ج ۳ ص ۱۶۱ (تبعيد ابو ذر) .
[۳]
مشهور ، اين است كه ابو ذر به هنگام خلافت عثمان ، افشاگرىِ ناروايى ها و بدعت هاى عثمان را پيشه ساخت ، ستم ها ، تبعيض ها و قومگرايى ها را افشا كرد و بدين سان ، حكومت ، وجودش را در مدينه برنتابيد و او را به شام تبعيد كردند و چون ابو ذر در شام نيز شيوه خود را ادامه داد و زشتى ها و ناروايى هاى معاويه را عيان ساخت ، معاويه از دست وى به عثمانْ شكوه كرد و عثمانْ او را به مدينه بازگرداند و به ربذه تبعيد كرد و ... امّا برخى از پژوهشگران ، در پرتو اسناد تاريخى و در نتيجه سنجش نقل هاى مختلف ، بر اين باورند كه ابو ذر ، روزگارى طولانى در شام بوده است ؛ يعنى وى پس از مرگ ابوبكر ، راهى شام شده و بذر تشيّع را در مناطقى از شام پاشيده است (ابو ذر غفارى ، محمّد جواد آل فقيه ، ص ۶۵ به بعد) .