8. بنا بر برخى روايات، مانند روايات مربوط به اصحاب كهف و ظهار، گاه مردم از موضوعاتى مىپرسيدند و پيامبر مىفرمود: در اين باره هنوز چيزى بر من وحى نشده است؛ در انتظار بمانيد تا خداوند درباره آن بر من وحى كند. اين سخن نشان مىدهد كه قرآنِ معهود به گونه دفعى بر آن حضرت نازل نشده است. ۱
9. اين كه در تبيين نزول دفعى گفته مىشود كه «روح قرآن» بر پيامبر نازل شده فقط يك ادعاست؛ زيرا هيچ آيه يا روايتى به «روح قرآن» اشاره نكرده و قرآن را با «روح» يا كلمات مشابه همراه نساخته و از «نزول قرآن به گونه اجمال» سخن نگفته است. ثانياً مراد از روح و اجمال قرآن چيست؟ اگر خلاصهاى از مضامين قرآن است، مىبايد پيامبر در وقت پرسش مردم، پاسخى ارائه مىكرد، نه آن كه آنان را به انتظار فرا خواند تا وحى فرا برسد. ۲
نتيجه
بررسى ادلّه و شواهد دو ديدگاه، حاكى از ترجيح ديدگاه «دفعى و تدريجى» بر «دفعى» است. ديدگاه نخست، نزول تدريجى قرآن را رد نمىكند؛ بنا بر اين، با صراحتِ آياتى كه از نزول تدريجى قرآن خبر مىدهند، ناسازگار نيست. اين آيات تنها وجود نزول تدريجى را ثابت كردهاند و به هيچ روى، بر نفى نزولى ديگر دلالت ندارند. قرآن كريم افزون بر اين، چنان كه گذشت آياتى دارد كه بر نزول دفعى دلالت دارند و توجيه و تفسير آنها بر وجهى ديگر خلاف ظاهر آنها و نيازمند دليل معتبر است.
نزول قرآن به صورت دفعى الزاماً بدين معنا نيست كه قرآن كريم در قالب الفاظ و كلمات به صورت آيات و سور و به شكل تفصيلى نازل شده است. بنا بر اين