مخاطبان آيه دوم خود فعلاً در فقر نيستند، بلكه از گرفتارى فقر فرزندان دختر در آينده در هراس اند.
از همين روست كه از ديرباز قرآنپژوهان ژرفكاو بر اين عقيده بودهاند كه هر واژه و حرفى در قرآن ، در جايگاه خود منحصر به فرد است و هرگونه تغيير خُرد در وضع و ساختار آن، هر چند ظاهراً از باب ترادف و همگونى باشد، به نوعى موجب دگرگونى در معنا خواهد شد.
به گفته جاحظ، مردم با مسامحه، الفاظى را در جاى هم به كار مىگيرند و به تفاوتهاى باريك آنها توجه نمىكنند. آيا نمىبينى كه خداوند در قرآن «جوع» را جز در موضع كيفر يا تنگدستى و نياز شديد و ناتوانى آشكار به كار نبرده است، حال آن كه مردم، اين كلمه را به جاى واژه «سَغَب» كه در مفهوم گرسنگى عادى و توأم با تندرستى و تمكّن و توانايى است نيز به كار مىگيرند. همين طور است كلمه «مَطَر»، كه در قرآن، تنها در موضع انتقام استعمال شده است، ولى عموم مردم و حتى بيشتر اهل فن نيز ميان آن و «غيث» تفاوت نمىگذارند.۱
راغب در مقدمه كتاب المفردات خود اظهار اميدوارى مىكند كه روزى كتاب ديگرى در الفاظِ به ظاهر مترادف قرآن بنويسد و در آن تحقيق، نشان دهد كه چه بسيار تفاوتهاى ظريف ميان معانى آنها وجود دارد؛ براى مثال چه تفاوتهايى ميان واژگان «قلب» و «فؤاد» و «صدر» است؟ همين طور چرا در پايان آياتى فرمود: (إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَأَيَتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ) و در آيات ديگرى (لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ) و در مواردى ديگر: (لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ)، (لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ )، (لِاُّولِى الأَْبْصَرِ)، (لِّذِى حِجْرٍ)، (لِاُّولِى النُّهَى) و... آمده است.۲
1.البيان و التبيين : ص۲۶.
2.مفردات ألفاظ القرآن : ص ۶ .