پژوهشى در باره اعجاز قرآن‏ - صفحه 6

نزول قرآن، مقارن با شكوفاترين روزگار عرب و هنگام رونق فصاحت و بلاغت در زبان عربى و سرزمين عربستان است. هنروران قوم تازى، در ماه‏هاى حرام، برجسته‏ترين شاهكارهاى ادبى و فرهنگى خويش را در نمايشگاه فرهنگى - هنرى بازار عكّاظ به نمايش مى‏گذاشتند و داوران و ناقدان سخن، برترين نمونه‏ها را گزينش و معرفى مى‏كردند. آن برگزيده‏ها ، بر ديوار كعبه آويخته مى‏شدند و مايه مباهبات پديدآورندگانشان به شمار مى‏رفتند . هفت قصيده، مشهور به «مُعَلّقات سبع»، از: امرؤ القيس، طَرَفة بن العبد، زُهَيربن ابى سُلْمى، لَبيد بن ربيعه، عَمرو بن كُلثوم، عَنْترة بن شَدّاد و حارث بن حِلِّزه،۱ سروده‏هايى بودند كه فراتر از آنها كلامى در ادب و هنرعرب نبود. وقتى قرآن فرود آمد و آواى آن به گوش چكامه‏سرايان و سخن‏شناسان رسيد، سِحر بيان و محفل‏آرايى آن، چنان دل‏هاى آنان را مسخّر ساخت كه باشگاه ادبى آنان بى‏فروغ گرديد:۲
لبيد ، سراينده يكى از قصايد هفت‏گانه، وقتى با قرآن محمدى صلى اللَّه عليه و آله آشنا شد، آن سان دلداده آن شد كه ديگر شعر نگفت و فرصت خويش را پيوسته در تلاوت قرآن به سر مى‏كرد. وقتى از او پرسيدند كه: چرا شعر نمى‏گويى؟ گفت: «با وجود قرآن، ديگر نمى‏توانم شعر بگويم. اگر سخنْ اين است، گفته‏هاى ما همه هجو است. من آن اندازه از قرآن لذّت مى‏جويم كه بالاتر از آن، سخنى نمى‏شناسم» .۳
وليد بن مُغيره مخزومى، امير سخن در ميان مشركان، وقتى سروش جان‏افزاى كلام پروردگار را شنيد، با تمام كين‏ورزى و دشمنى‏اش با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و پيام او، ناگزير، اعتراف كرد كه اين سخن، برتر از تراز سخن انسان است:

1.تاريخ ابن خلدون : ج‏۱ ص‏۵۸۰؛ الذريعه : ج‏۱۳ ص‏۳۹۲؛ معجم المطبوعات : ج‏۱ ص‏۱۱۲۷.

2.مناهل العرفان : ج‏۲ ص‏۲۳۶.

3.الطبقات الكبرى : ج‏۶ ص‏۳۳؛ تفسير القرطبى : ج‏۱ ص‏۱۵۳.

صفحه از 67