723
بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث ج1

۱۰۷۷.رجال الكشّى ـ به نقل از ابراهيم بن على ـ :امام صادق عليه السلام هر گاه عيسى بن ابى منصور را مى ديد ، مى فرمود : «هر كه دوست دارد مردى از اهل بهشت را ببيند ، به اين بنگرد » .

5 . جوانى از كاتبان بنى اميّه

۱۰۷۸.الكافى ـ به نقل از على بن ابى حمزه ـ :دوستى داشتم كه از كاتبان بنى اميّه بود . به من گفت : از امام صادق عليه السلام برايم اجازه ملاقات بگير .
من از امام عليه السلام اجازه خواستم و ايشان اجازه داد . چون به حضور ايشان رسيد ، سلام كرد و نشست و سپس گفت : قربانت گردم ! من در ديوان اين جماعت، كار مى كردم و از دنياى آنان، به مال و منال فراوانى رسيده ام و براى به دست آوردن آن، چشم بر هم نهادم (به حلال و حرام توجّهى ننمودم) .
امام صادق عليه السلام فرمود : «اگر بنى اميّه كسى را نمى يافتند كه برايشان دبيرى كند و ماليات بگيرد و براى آنان بجنگد و در [نماز] جماعتشان حاضر شود، هرگز نمى توانستند حقّ ما را غصب كنند ! اگر مردم، آنها را با آنچه در دستشان است، تنها مى گذاشتند، چيزى جز همانچه در دستشان افتاده بود، نمى يافتند» .
آن مرد جوان گفت : قربانت گردم ! آيا راهى براى بيرون آمدن از اين [وضع ]برايم هست؟
فرمود : «اگر برايت بگويم، انجام مى دهى؟».
گفت : انجام مى دهم .
فرمود : «خودت را از تمام آنچه در ديوانِ آنها به دست آورده اى، خلاص كن . كسانى را كه مى شناسى، مالشان را به آنها باز گردان و كسانى را كه نمى شناسى، از طرفشان صدقه بده . در اين صورت ، من از طرف خداوند عز و جل ، بهشت را برايت ضمانت مى كنم» .
مرد جوان، مدّتى طولانى سرش را پايين انداخت [و به تأمّل پرداخت] . سپس گفت : قربانت گردم ! چنين مى كنم .
آن جوان با ما به كوفه باز گشت و خودش را از هر چه در عالم داشت، خلاص كرد ، حتّى از جامه اى كه بر تن داشت . من قسمتى برايش تعيين كردم ۱ و جامه هايى برايش خريديم و با قدرى خرجى، نزد او فرستاديم . چند ماهى نگذشت كه او بيمار شد . ما به عيادتش مى رفتيم . روزى كه در حال جان كندن بود، من تنها در كنارش بودم . چشمانش را باز كرد و گفت : اى على ! به خدا سوگند كه آقايت به تعهّدش وفا كرد ! اين را گفت و مُرد و ما او را به خاك سپرديم .
من آمدم تا بر امام صادق عليه السلام وارد شدم . همين كه مرا ديد، فرمود : «اى على ! به خدا سوگند كه در باره دوستت به تعهّدمان وفا كرديم» .
من گفتم : درست است، فدايت شوم ! به خدا سوگند كه او نيز هنگام مرگش، همين را گفت.

1.يعنى: برايش پولى جمع كردم .


بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث ج1
722

4 . عِيسَى بنُ أَبِي مَنصُورٍ ۱

۱۰۷۷.رجال الكشّي عن إبراهيم بن عليّ :كانَ أَبُو عَبدِ اللّهِ عليه السلام إِذا رَأى عِيسَى بنِ أَبِي مَنصُورٍ قالَ : مَن أَحَبَّ أَن يَرى رَجُلاً مِن أَهلِ الجَنَّةِ فَليَنظُر إِلى هذا . ۲

5 . فَتَىً مِن كُتّابِ بَني أمَيَّةَ

۱۰۷۸.الكافي عن عليّ بن أبي حمزة :كانَ لي صَديقٌ مِن كُتّابِ بَني اُمُيَّةَ ، فَقالَ لي : اِستَأذِن لي عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَاستَأذَنتُ لَهُ عَلَيهِ ، فَأَذِنَ لَهُ ، فَلَمّا أن دَخَلَ سَلَّمَ وجَلَسَ ، ثُمَّ قالَ: جُعِلتُ فِداكَ إنّي كُنتُ في ديوانِ هؤُلاءِ القَومِ فَأَصَبتُ مِن دُنياهُم مالاً كَثيرا وأغمَضتُ في مَطالِبِهِ؟
فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : لَو لا أنَّ بَني اُمَيَّةَ وَجَدوا مَن يَكتُبُ لَهُم ويَجبي لَهُمُ الفَيءَ ويُقاتِلُ عَنهُم ويَشهَدُ جَماعَتَهُم لَمّا سَلَبونا حَقَّنا . ولَو تَرَكَهُمُ النّاسُ وما في أيديهِم ما وَجَدوا شَيئا إلّا ما وَقَعَ في أيديهِم .
قالَ: فَقالَ الفَتى: جُعِلتُ فِداكَ ، فَهَل لي مَخرجٌ مِنهُ؟ قالَ: إن قُلتُ لَكَ تَفعَلُ؟ قالَ: أفعَلُ، قالَ لَهُ: فَاخرُج مِن جَميعِ مَا اكتَسَبَت في ديوانِهِم فَمَن عَرَفتَ مِنهُم رَدَدتَ
عَلَيهِ مالَهُ ، ومَن لَم تَعرِف تَصَدَّقتَ بِهِ وأنَا أضمَنُ لَكَ عَلَى اللّهِ عَزَّوجَلَّ الجَنَّةَ .
قالَ: فَأَطرَقَ الفَتى رَأسَهُ طَويلاً ثُمَّ قالَ: قَد فَعَلتُ جُعِلتُ فِداكَ .
قالَ ابنُ أبي حَمزَةَ: فَرَجَعَ الفَتى مَعَنا إلَى الكوفَةِ فَما تَرَكَ شَيئا عَلى وَجهِ الأَرضِ الّا خَرَجَ مِنهُ حَتّى ثِيابَهُ الَّتي كانَت عَلى بَدَنِهِ . قالَ: فَقَسَّمتُ لَهُ قِسمَةً وَاشتَرَينا لَهُ ثِيابا وبَعَثنا إلَيهِ بِنَفَقَةٍ . قالَ: فَما أتى عَلَيهِ الّا أشهُرٌ قَلائِلُ حَتّى مَرِضَ ، فَكُنّا نَعودُهُ .
قالَ: فَدَخَلتُ عَلَيهِ يَوما وهُوَ فِي السّوقِ ، قالَ: فَفَتَحَ عَينَيهِ ثُمَّ قالَ لي: يا عَلِيُّ وَفى لي وَاللّهِ صاحِبُكَ . قالَ : ثُمَّ ماتَ ، فَتَوَلَّينا أمرَهُ ، فَخَرَجتُ حَتّى دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَلَمّا نَظَرَ إلَيَّ قالَ: يا عَلِيُّ وَفَينا وَاللّهِ لِصاحِبِكَ! قالَ: فَقُلتُ: صَدَقتَ جُعِلتُ فِداكَ ، هكَذا وَاللّهِ قالَ لي عِندَ مَوتِهِ. ۳

1.عِيسَى بنُ أَبِي مَنصُورٍ أَبُو صالِحٍ مَولَى كُوفِيٍّ مِن أَصحابِ الصّادِقِ عليه السلام ، المَعرُوفُ بِشَلَقانَ ، مِن الفُضَلاءِ وَالأَخيارِ ، وَرَدَ فِي مَدحِهِ رِواياتٌ عَنِ الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام (راجع : رجال الكشّي : ج ۲ ص ۶۲۲ و رجال الطوسي : ص ۲۵۸ الرقم ۵۵۶ و خلاصة الأقوال : ص ۲۱۵ الرقم ۷۰۶ و التحرير الطاووسي : ص ۲۰۰ الرقم ۲۹۷ و معجم رجال الحديث : ج ۱۳ ص ۱۷۶ الرقم ۹۱۵۱ و ص ۲۱۰ الرقم ۹۲۳۳) .

2.رجال الكشّي : ج ۲ ص ۶۲۱ ح ۵۹۹ ، رجال ابن داوود : ص ۱۴۸ الرقم ۱۱۶۲ ، التحرير الطاووسي : ص ۲۰۰ الرقم ۲۹۷ ، نقد الرجال : ص ۲۶۰ .

3.الكافي : ج ۵ ص ۱۰۶ ح ۴ ، تهذيب الأحكام : ج ۶ ص ۳۳۱ ح ۹۲۰ ، المناقب لابن شهرآشوب : ج ۴ ص ۲۴۰ ، بحار الأنوار : ج ۴۷ ص ۳۸۳ ح ۱۰۵ .

  • نام منبع :
    بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث ج1
تعداد بازدید : 52780
صفحه از 798
پرینت  ارسال به