763
بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث ج1

17 / 13

مردى از اهل بهشت كه هرگز نماز نخواند !

۱۱۱۱.السيرة النبويّة ، ابن هشام :ابن اسحاق مى گويد : داستان اَسوَد چوپان ، تا آن جا كه به من رسيده ، اين است كه وقتى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله يكى از قلعه هاى خيبر را در محاصره داشت ، او با گوسفندانش كه از آنِ مردى يهودى بود و او اجير وى بود ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! اسلام را بر من عرضه كن .
پيامبر صلى الله عليه و آله آن را به او عرضه كرد و اَسوَد ، مسلمان شد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هيچ كس را كوچك تر از آن نمى شمرد كه به اسلام دعوتش كند و اسلام را بر او عرضه نمايد .
اَسوَد چون اسلام آورد ، گفت : اى پيامبر خدا ! من ، اجير صاحب اين گوسفندها هستم و اينها نزد من ، امانت اند . با اينها چه كنم؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «رويشان را برگردان . خودشان نزد صاحبشان خواهند رفت» و يا جمله اى شبيه اين .
اَسوَد برخاست و مشتى ريگ برداشت و به صورت گوسفندها پرتاب كرد و گفت : نزد صاحبتان باز گرديد ؛ چون به خدا سوگند كه ديگر با شما نخواهم آمد .
گوسفندها همگى با هم برگشتند ، چنان كه گويى كسى آنها را مى راند ، و وارد قلعه شدند .
اَسوَد سپس به سوى آن قلعه پيش رفت تا همراه مسلمانان بجنگد ، كه سنگى به او اصابت كرد و كشته شد . او حتّى يك نماز هم نخواند . پيكرش را نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آوردند و پشت سر ايشان نهادند و او را در همان ردايى كه بر تن داشت ، پيچيدند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه با گروهى از يارانش بود ، به او نگاه كرد ؛ امّا صورتش را از او برگرداند . ياران گفتند : اى پيامبر خدا ! چرا از او روى گردانديد؟
فرمود : «اينك ، دو همسر حور العينش با او بودند» .

۱۱۱۲.مسند ابن حنبل :ابو هريره ، [اين جا و آن جا ، به مردم] مى گفت : به من بگوييد آن ، كدام مرد است كه هرگز نمازى نخوانْد؛ امّا به بهشت رفت . اگر مردم ، آن مرد را نمى شناختند ، مى گفتند : او كيست؟ و ابو هريره مى گفت : بينواى بنى عبد الأشهَل ، عمرو بن ثابت بن وَقْش .
حُصَين گفت : به محمود بن لُبَيد گفتم : داستان آن بينوا چه بوده است؟
گفت : او بر خلاف قومش از پذيرفتن اسلام ، خوددارى مى كرد . چون جنگ اُحُد شد و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به اُحُد رفت ، علاقه به اسلام در دلش افتاد و مسلمان شد و شمشيرش را برداشت و رفت تا به مسلمانان رسيد و به ميان جمعيت رفت و جنگيد تا آن كه بر اثر جراحات از پا افتاد .
زمانى كه مردان بنى عبد الأشهَل در ميدان جنگ به دنبال كشتگان خود مى گشتند ، ناگهان به او برخوردند . گفتند : به خدا سوگند كه اين ، همان بينواست . او كه با ما نيامده بود!؟ اصلاً به اين سخن (قرآن و اسلام ) ، اعتقاد نداشت !؟ پس علّت آمدنش را از خودِ او پرسيدند و گفتند : چه باعث شد كه به اين جا بيايى ، اى عمرو ؟ دلسوزى براى قومت ، يا گرايش به اسلام ؟
گفت : گرايش به اسلام . من به خدا و پيامبر او ايمان آوردم و مسلمان شدم . سپس شمشيرم را برداشتم و با پيامبر خدا آمدم و جنگيدم تا به اين روز افتادم .
او لحظاتى بعد ، در دستان آنها جان داد . ماجرا را به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفتند . فرمود : «او اهل بهشت است ».


بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث ج1
762

17 / 13

رَجُلٌ مِن أَهلِ الجَنَّةِ لَم يُصَلِّ قَطُّ!

۱۱۱۱.السّيرة النّبويّة لابن هشام :قالَ ابنُ إِسحاقَ : وَكانَ مِن حَدِيثِ الأَسوَدِ الرّاعِي فِيما بَلَغَنِي : أَنَّهُ أَتى رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَهُو مُحاصِرٌ لِبَعضِ حُصُونِ خَيبَر ، وَمَعَهُ غَنَمٌ له كانَ فِيها أَجِيرا لِرَجُلٍ مِن يَهُودَ ، فَقالَ : يا رَسُولَ اللّهِ ، اِعرِض عَلَيَّ الإِسلامَ ، فَعَرَضَهُ عَلَيهِ ، فَأَسلَمَ .
وَكانَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يُحَقِّرُ أَحَدا أَن يَدعُوَهُ إِلَى الإِسلامِ ، وَيَعرِضَهُ عَلَيهِ ـ فَلمّا أَسلَمَ قالَ : يا رَسُولَ اللّهِ ، إِنِّي كُنتُ أَجِيرا لِصاحِبِ هذِهِ الغَنَمِ ، وَهِيَ أَمانَةٌ عِندِي ، فَكَيفَ أَصنَعُ بِها ؟
قال : اِضرِب فِي وُجوهِها ، فَإِنَّها سَتَرجِعُ إِلى رَبِّها ـ أَو كَما قالَ ـ فَقامَ الأَسوَدُ ، فَأَخَذَ حَفنَةً مِنَ الحَصى ، فَرَمى بِها فِي وُجُوهِها وَقالَ : ارجِعِي إِلى صاحِبِكِ فَوَ اللّهِ لا أَصحَبُكِ أَبَدا ، فَخَرَجَت مُجتَمِعَةً كَأَنَّ سائِقا يَسُوقُها ، حَتّى دَخَلَتِ الحِصنَ .
ثُمَّ تَقَدَّمَ إِلى ذَلِكَ الحِصنِ لِيُقاتِلَ مَعَ المُسلِمِينَ ، فَأَصابَهُ حَجَرٌ فَقَتَلَهُ ، وَما صَلّى للّهِِ صَلاةً قَطُّ ، فَأُتِيَ بِهِ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَوُضِعَ خَلفَهُ ، وَسُجِّيَ بِشَملَةٍ كانَت عَلَيهِ ، فَالتَفَتَ إِلَيهِ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَمَعَهُ نَفَرٌ مِن أَصحابِهِ ، ثُمَّ أَعرَضَ عَنهُ ، فَقالُوا : يا رَسُولَ اللّهِ ، لِمَ أَعرَضتَ عَنهُ ؟
قالَ : إِنَّ مَعَهُ الآنَ زَوْجَتَيهِ مِنَ الحُورِ العِينِ . ۱

۱۱۱۲.مسند ابن حنبل عن أبي هريرة كانَ يَقُولُ :حَدِّثُونِي عَن رَجُلٍ دَخَلَ الجَنَّةَ لَم يُصَلِّ
قَطُّ ، فَإِذا لَم يَعرِفهُ النّاسُ سَأَلُوهُ : مَن هُوَ ؟ فَيَقُولُ : أُصَيْرِمُ بَنِي عَبدِ الأَشهَلِ عَمرُو بنُ ثابِتِ بنِ وَقْشٍ .
قالَ الحُصَينُ : فَقُلتُ لِمَحمُودِ بنِ لُبَيدٍ : كَيفَ كانَ شَأنُ الأُصَيرِمِ ؟
قالَ : كانَ يَأبَى الإِسلامَ عَلى قَومِهِ ، فَلَمّا كانَ يَومُ أُحُدٍ وَخَرَجَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إِلى أُحُدٍ بَدا لَهُ الإِسلامُ فَأَسلَمَ ، فَأَخَذَ سَيفَهُ فَغَدا حَتّى أَتَى القَومَ فَدَخَلَ فِي عُرضِ النّاسِ ، فَقَاتَلَ حَتّى أَثبَتَتهُ الجِراحَةُ .
قالَ فَبَينَما رِجالُ بَنِي عَبدِ الأَشهَلِ يَلتَمِسُونَ قَتلاهُم فِي المَعرَكَةِ إِذا هُم بِهِ ، فَقالُوا : وَاللّهِ إِنَّ هذِهِ لَلاُصَيرِمُ ، وَما جاءَ لَقَد تَرَكناهُ ، وَإِنَّهُ لَمُنكِرٌ هذا الحَدِيثَ! فَسَأَلُوهُ : ما جاءَ بِهِ ؟ قالُوا : ما جاءَ بِكَ يا عَمرُو ، أَحَدَبا ۲ عَلى قَومِكَ ، أَو رَغبةً فِي الإِسلامِ ؟ قالَ : بَل رَغبَةً فِي الإِسلامِ ؛ آمَنتُ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَأَسلَمتُ ، ثُمَّ أَخَذتُ سَيفِي فَغَدَوتُ مَعَ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقاتَلتُ حَتّى أَصابَنِي ما أَصابَنِي .
قالَ ثُمَّ لَم يَلبَث أَن ماتَ فِي أَيدِيهِم ، فَذَكَرُوهُ لِرَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : إِنَّهُ لَمِن أَهلِ الجَنَّةِ . ۳

1.السيرة النبويّة لابن هشام : ج ۳ ص ۳۵۸ ، المستدرك على الصحيحين : ج ۲ ص ۱۴۸ ح ۲۶۰۹ ، السنن الكبرى : ج ۹ ص ۲۴۱ ح ۱۸۴۲۴ كلاهما عن جابر بن عبد اللّه نحوه ، اُسد الغابة : ج ۱ ص ۲۱۳ الرقم ۱۱۵ عن إسحاق بن يسار .

2.حَدَبَ عليه : تَعَطّف عليه (الصحاح : ج ۱ ص ۱۰۸ «حدب») .

3.مسند ابن حنبل : ج ۹ ص ۱۶۱ ح ۲۳۶۹۶ ، السيرة النبويّة لابن هشام : ج ۳ ص ۹۵ ، الإصابة : ج ۴ ص ۵۰۱ الرقم ۵۸۰۱ ، اُسد الغابة : ج ۴ ص ۱۹۰ الرقم ۳۸۸۱ نحوه ، كنز العمّال : ج ۱۳ ص ۲۸۵ ح ۳۶۸۲۶ .

  • نام منبع :
    بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث ج1
تعداد بازدید : 52884
صفحه از 798
پرینت  ارسال به