پالايش عقيده - صفحه 10

مشابهت هاى بيجا قائل شود ، چنان كه چون دايره و كره را مى پسندد ، حكم به كروى بودن جهان و دايره بودن حركات اجزاى آن مى نمايد ، و نيز در هر چيز ، قياس به نفْس مى كند و براى همه امور ، علّت غايى مى پندارد ، و نيز در هر امر ، بدون تحقيق و تأمّل ، عقيده اى اختيار مى كند و براى درستى آن ، همواره مؤيّداتى مى جويد و به مضعِّفات ، توجّه نمى نمايد (براى نمونه ، يك بار كه خواب به واقعيت مى پيوندد ، آن را مأخذ مى گيرد ؛ امّا صد بار را كه به واقعيت نمى پيوندد ، به ياد نمى آورد) و به عقايدى كه اختيار كرده ، پايبند و متعصّب مى گردد و غالبا انصاف را از دست مى دهد و از روى عواطف و نفسانيت حكم مى كند و غرور و نخوت و ترس و خشم و شهوت ، در آراى آن ، دخالت تام دارند. حواسّ انسان هم كه منشأ علم اويند ، قاصرند و به خطا مى روند و آدمى حاضر نمى شود كه با تأمّل و تعمّق ، خطاى آنها را اصلاح كند ؛ نيز ظاهربين اند و به عمق مطالب نمى روند و به جاى اين كه امور طبيعت را تشريح كنند ، همواره به تجريدات ذهنى مى پردازند و امور تجريدى (انتزاعى) ذهن خود را حقيقت مى پندارند.
قسم دوم ، بت هاى شخصى هستند ، يعنى خطاهايى كه اشخاص به مقتضاى طبيعت اختصاصى خود به آن دچار مى شوند ، مانند اين كه هر كس به امرى دل بستگى پيدا مى كند و آن را محور عقايد خود قرار مى دهد ، چنان كه ارسطو شيفته منطق شد و فلسفه خود را بر آن مبتنى ساخت ، يا بعضى كسان ، متوجّه مشابهت ها و جمع امورند و بعضى ديگر همواره به اختلافات و تفريق ، توجّه دارند ، و نيز بعضى در هر باب ، حكم جزمى مى كنند و برخى ، ترديد و تأمّل دارند ، تا آن جا كه شكّاك مى شوند ، و نيز جماعتى عاشق قدما هستند و گروهى پيشينيان را ناچيز مى شمرند و به متأخّران مى گرايند ، غافل از اين كه زمان نبايد مورد نظر باشد و حقيقت را از هر كس كه گفته ، بايد قبول كرد ، خواه قديمى

صفحه از 32