گرفتهاند. تاريخ شكلگيرى و پيدايش آنها را مىتوان چنين مرتب كرد:
يك. رويكرد نقلى در قرن چهارم.
دو. رويكرد نقلى - عقلى در نيمه اول قرن پنجم.
سه. رويكرد عرفانى - صوفى در قرن هفتم.
طبيعى است كه شكلگيرى اين رويكردها ارتباطى وثيق با اوضاع و احوال علمى و فرهنگى هر زمان داشته است. مطالبات فرهنگى و علمى، و نيز فضاهاى زمانى و مكانى، در شكلگيرى و پديد آمدن نوع نگاه كاملاً دخالت داشته است. نشان دادن اين زمينههاى علمى - فرهنگى به طور دقيق، نيازمند پژوهشى تاريخى و جامعهشناختى است كه در جايى ديگر بايد بدان پرداخت.
2. در ارزيابى اجمالى اين رويكردها مىتوان گفت: از آن رو كه مهدويّت مسئلهاى چندبعدى است، استفاده از منابع معرفتى گوناگون مىتواند در تبيين و يا تثبيت آن سودمند باشد؛ امّا لازم است اين ابعاد از هم متمايز شوند تا معلوم شود كه براى هر بُعد از كدام رويكرد بايد بهره جست.
استفاده مبهم از اين روشها و رويكردها، روشمند و عالمانه نيست. بدين جهت شايسته است نخست اين ابعاد گشوده شود. به نظر مىرسد كه يكى از وجوه مسئله مهدويّت، نياز كلى انسان به پيشوا در هر دوران است. وجه ديگر آن مهدويّت شخصى، يعنى موجود بودن پيشوايى با مشخصههاى فردى در اين دوران است. وجه ديگر مهدويّت اين است كه آن پيشوا در همين جهان مادى و تحت سنّتهاى حاكم بر اين جهان قرار دارد.
بنابراين براى بُعد كلى امامت مىتوان از قواعد و اصول عقلى سود جست؛ چنان كه براى تبيين بُعد اينجهانى آن مىتوان از دانشهاى تجربى بشر بهره برد. امّا از آن جهت كه اين واقعيت بُعدى شخصى هم دارد و با ويژگىهاى منحصربهفرد در